به شایان کلانتر.
سلام! رو به راهی مرد؟ بعد سه ماه باز یهو یادت افتاد یه رفیقی داری که واس خاطر شما زیر زل افتاب جنوب داره جون میکنه که محموله هاتون نرن تو شکم ماهیا؟ دستم به تو و داداش سگ ذاتت برسه به علی که هردوتون رو اعضای داخلی و خارجیتون دار میزنم.
قضیه ی عروسی چیه؟ همون پسره سهیل؟ وای خدا چقدر دلم میخواد ببینمش! فکر کنم اخرین باری که تهران بودم دیدمش... همون پسر کوچولوئه که پادوییت رو میکرد؟ یادمه شاهین گفت پسر گورکن بابات بوده و خودشم خوب بلده گورکنی کنه. اگه به باباش رفته باشه، پیرم که بشه بازم برورو داره. مثل بابات خوش سلیقه ای. اگه تا تاریخ عروسیتون یکم شل کنی و بیخیال تفنگ بازی بشی، هفته ی دیگه(پنجم) بلیط دارم که بیام تهران. خودم ساقدوشش میشم. خوبه؟
راستی! دیگه نگران بچه هم نباید باشید. هم پسر خودت اومده ایران، هم خواهر و برادرش هستن. کم بود، فکر کنم شاهین خوشحال میشه پسرش رو بهت تقدیم کنه! اگه با عاطفه ازدواج نکرده بود، احتمالا همون چهار پنج سالگیش که فهمیدیم چه تخم جنیه مینداختش گردن تو.
مرد! دلم تنگ شده برای تو و خونه... میمیری دو هفته استراحت کنی؟ یا نمیدونم! به عرشیا بگو بیاد این جا! اینجا اینقدر گرمه که از ترس گرمای جهنم هم شده ادمش میکنه توله سگ رو!
_نورا شریفی