محمد مهدی غلامی
محمد مهدی غلامی
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

منتور یا مربی؟ کدام منبع؟ کدام کتاب؟ کدام توصیه؟ کدام مشورت؟ کدام کدام و باز هم کدام...

ماهیت ما انسان ها این است که وقتی در مسیری جدید قرار می گیریم (فرض انتخاب مسیر جدید را بدون سو گیری ها و از میان گزینه های زیاد برای انتخاب کردن در نظر گرفته ام) چالش بعدی که همچون خوره ای آرامش ما را سلب میکند، انتخاب از میان نظرات و مشورت ها متعدد است. تعدد نظرات متفاوت و ضد و نقیض و از همه مهمتر، عدم آشنایی ما از محیط پیش رویمان(خصوصا در فضای عدم قطعیت) آشوب رام نشدنی را در کاهش قدرت تشخیص ما ایجاد میکند. اما راه کار چیست؟ قبل از بیان راه حل مد نظرم، لازم است این نکته را یادآوری کنم که: بهتر آن است پیش از استفاده از توصیه ای (که توصیه خود من نیز شامل این موضوع است) چند نکته مهم را در نظر داشته باشیم. 1- چیستی موضوع به این معنا که: نویسنده، توصیه دهنده، مشاور و غیره، در حال حاضر در تلاش برای بیان چه موضوعی است و مهتر اینکه، خود من که در نقش خواننده یا شنونده هستم به دنبال چه چیزی هستم. اما نکته ای که در این قسمت بهتر است به خاطر داشت و باید آن را خاطر نشان کنم این است که: بهتر آن است که در شنیدن، خواندن و هرآنچه که مرتبط با یادگیری هستند، به جای دنبال مثال نقض گشتن در زمان یادگیری، با هدف یادگیری تطبیقی در آن لحظه حضور داشته باشیم( بر اساس گفته استاد شعبانعلی). بدین معنا که: حتی اگر نمیدانستیم به دنیال چه چیزی هستیم یا حتی بلعکس میدانستیم که در تلاش برای پیدا کردن چه چیزی از شنیدن و خواندن هستیم، با خود نگوییم که فلان چیزی که میخوانیم یا میشنویم کاملا متفاوت با آن چیزی است که من دیده ام یا مثلا چنین گفته و نوشته ای چرندیات است چون من مثال نقض آن را در جایی دیگر دیده ام. بهتر است که بر خلاف این موضوع عمل کنیم. یعنی آن گفته، توصیه و نوشته را تا جای ممکن با شرایط خود وقف دهیم یا اگر در حال حاضر کاربردی نیست (نه غلط و درست) با استفاده از شیوه های متفاوت ثبت آن مطلب در حافظه بلند مدت مثل پرسش ساده ای مانند: این نوشته در کجا کاربردی است؟ آن مطلب را در مکانی از حافظه ذخیزه کنیم تا در زمان مورد نیاز به آن رجوع کنیم. بدین شکل همیشه در مسیر یادگیری فعال هستیم و به جای جمع آوری تکه های متفاوت پازل اطلاعات متفاوت که به تنهایی کاربردی ندارند، ابر مفهومی حاصل ازارتباط های عمیق هر کدام از قطعات را که در کنار یکدیگر منجر به ایجاد معنا خواهند شد، ایجاد میکنیم.

2- شناخت فضا و مکان بدین معنی که: بدانیم این توصیه، نوشته و غیره ای که می شونیم یا می خوانیم، برای کدام فضا کاربردی است و در کدام شرایط بیان شده است. آیا شامل محدودیت های خاصی است؟ بعضا دیده شده است که با استناد بر یک توصیه که اصلا مناسب با شرایط کنونی فرد نبوده، اقدماتی صورت گرفته که منجر به نتایجی نه چندان دلخواه شده است. اکنون بنابراین توضیحات، راه کاری که در ابتدا از آن سخن گفتم را در چهارچوب توصیف شده خودم بیان میکنم.

مسئله چیست؟ گمراهی و سردرگمی انسان ها در استفاده از نظرات متععد از سوی منابع مختلف در تمام مسیر های زندگی. چرا چنین مسئله ای وجود دارد؟ کمبود شناخت انسان ها از فضای پیش روی آنها در شرایط عدم قطعیت و مسیر هایی که فرد، هیچ تجربه ای در آنها ندارد. به شکلی که فضای پیش روی او همانند یک جعبه سیاه است. بنابراین چنین مسئله ای زمانی رخ میدهد که افراد در مسیر هایی قرار می گیرند (با انتخاب خود یا ناآگاهانه) که هیچ شناختی از آن ندارند. همه ما احتمالا چند مرتبه تجربه پاسخ به این سوال که : اگر یک بار دیگر چنین مسیر را طی میکردی، به همین شکل رفتار میکردی؟ را داشته ایم که در اکثر مواقع پاسخ چنین است که:" حتما به شکل دیگری آن را انجام می دادم چون در ابتدا هیچ آگاهی از آن نداشتم". اکنون که با فضای مسئله بیشتر آشنا شدیم، راه حل را بیان میکنم: به عقیده بنده، در چنین فضایی، دریافت توصیه از هر منبعی با هر جنسی در آگاهی ما از فضای پیش رویمان بسیار موثر است اما این توصیه همانند یک شمشیر دولبه است. تاثیر مثبت آن مانند پرتوی نور بسیار قوی حاصل از یک پروژکتور در یک فضای کاملا سیاه است و تاثیر منفی آن شاید مانند گمراهی از مسیر اصل و انحراف به جاده بسیار ناشناخته و صدمات جدی است. بنابراین به نظر می رسد که بیشتر از آنکه به فکر این باشیم که کدام توصیه بهتر/بدتر است، احتمالا منبع این توصیه و فضایی که توصیه گیرنده در آن قرار دارد از اهمیت بیشتری برخوردار است. بنابراین بهتر است سوال را بدین شکل مطرح کرد: این توصیه از جانب چه کسی باشد بهتر است؟ به عقیده من، شیوه کاربردی آن است که: توصیه از جانب فردی باشد که تجربه قدن گذاشتن در فضای جدید و ناشناخته پیش روی شما را داشته باشد. بدین معنا که: تجربه کافی چالش با پدیده های ناشناخته فضای رو به روی شما در آن مسیر را به صورت ملموس درک کرده باشد و به توانایی برخورد مجدد با آن رسیده باشد. اما چرا تجربه مهم است؟ بهتر است با استناد به خلاصه نتایج دو روانشان مطرح (گری کلین و هربرت سایمون) در خصوص "شهود دقیق" (شهود کارشناسانه) اهمیت تجربه را بسط دهم. بر اساس آزمایش های متعدد این دو روانشناس در تشخیص الگو های رفتاری افراد متخصص در پاسخ به سوال: "منشا قدرت تشخیص از کجاست؟" نتیجه گرفته شد که: "هر موقعیتی نشانه ای عرضه میکند و این نشانه به افراد متخصص اجاره میدهد تا به اطلاعات ذخیزه شده در حافظه خود رجوع کنند و با آن اطلاعات ذخیره شده جواب را ارائه میدهند. شهود همان تشخیص است نه کمتر و نه بیشتر". بنابراین برای محققین رفتار شناسی ثابت شده است که: "شهود دقیق افراد متخصص را، بیشتر میتواند ناشی از تاثیر تجربه طولانی مدت دانست". اما دانستن چنین موضوعی (تجربه و ارتباط آن با شهود دقیق) چه کمکی به ما میکند؟ افراد متخصص که در مسیر های ناشناخته شما قدم گذاشته اند، در تشخیص مسئله شما بسیار توانمند هستند چرا که به قدرت تشخیص رسیده اند. این همان علتی است که چرا به تجربه در مسیر همسو با مسیر شما اهمیت زیادی داده میشود. این همان دلیلی است که چرا یک پزشک با نگاه ساده ای به بیمار میتواند تخشیص دهد که بیماری پیچیده ای درون وی نهفته است. نتیجه آن است که نسخه شما از سوی چنین افرادی بسیار ساده، سبک و تاثیر گذار است و در مقابل، نسخه دریافتی از سوی دیگر افراد، پیچیده، مبهم و بعضا غیر کاربردی و مشکل ساز است. به عقیده من: دریافت توصیه از چنین افرادی که من آنها را مربی میخوانم نه مشاور، ارزشی معادل با همان حس آزادی بخش و امنیت خاطر ناشی از پرتوی های نور مهتاب در یک شب سیاه یا پروژکتور در یک فضای بسیار تاریک، مخوف و ترسناک دارد.

در نتیجه: پیش از اینکه به دنبال منبع باشیم بدانیم که در کجا و چه شرایطی قرارداریم و پس از درک فضایی که در آن هستیم، به دنبال منبعی بگردیم که در تشخیص فضای پیش روی ما متخصص، توانمند ( تخصص با توانایی متفاوت است) باشد و تجربه قرار گرفتن در چنین فضایی را به صورت ملموس درک کرده باشد. اگر هم با فضای خود آشنایی نداریم، برای ابهام زدایی فضای کنونی خود تا جای ممکن، یعنی به اندازه ای که بتوانیم تنها یک قدم پیش روی خود را ببینیم، شفافیت را ایجاد کنیم سپس برای لذت بردن بیشتر از مسیر، هیجان بیشتر، کمتر کردن خطا های سیستمی تشخیص فردی، سوگیری ها و ایجاد شفافیت بیشتر، از توصیه منابع متناسب با مسیر خود استفاده کنیم.

به امید تبدیل دانش به مهارت، تخصص به توانایی و تجربه به شناخت.

مهدی غلامی

بنیانگذار استارت آپ ترازو.

استارت آپتصمیم گیریعدم قطعیتمنتور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید