Ameneh
Ameneh
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

آخرین تیر خلاص کارآموزی محتوا

دوره کارآموزی محتوا داشت کم کم به روزای آخر نزدیک می‌شد که chat gpt جان متولد شد. در همین راستا استادمون با صراحت تمام دستور فرمودند که طی سه روز، تاکید می‌کنم فقط سه روز، باید اکانتش رو بسازیم. البته ناگفته نمونه ایشون از واژه استاد خوششون نمی‌یاد و حتی تهدید کردند اگه با این لفظ صداشون کنم بلاک می‌شم.

اما من تصمیم دارم توی این متن دور از چشم ایشون بارها از این واژه مبارک استفاده کنم. باشد که مورد قبول واقع شود (:

بله داشتم می‌گفتم، به الان chat gpt نگاه نکنید که رام شده و منبع درآمد خیلی‌هاست، اوایل غولی بود برای خودش و باید هفت خان رستم رو طی می‌کردی تا بهش دسترسی پیدا کنی. دلیلشم واضح بود تحریم‌های همیشگی ایران.

در واقع نمی‌تونستیم شماره ایران رو وارد کنیم و مجبور بودیم یه شماره مجازی تهیه کنیم و با فیلترشکن وارد بشیم. البته الانم همینه ولی مسیر هموارتره.

از این‌رو ما برای برداشتن قدم اول، یه وبینار دو ساعته رو دیدیم و سعی کردیم مراحل ثبت نام رو طبق اون پیش ببریم. اما متاسفانه توی آخرین مرحله یعنی دریافت کد، گیر افتادیم. بماند که بارها تمرین کردیم تا به این مرحله رسیدیم.

تازه، کار به جایی رسید که دیگه chat gpt بلاکمون کرد. با این حرکتش یه جورایی آب پاکی رو ریخت روی دست‌مون و گفت برید پی کارتون، دست از سر کچل من بردارید، چی می‌خواید از جون من؟

شاید باورتون نشه ولی بارها نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شدم و سایت رو چندین بار تست می‌کردم تا بلکه بتونم اکانت رو بسازم. اما مگه چت جی پی تی در باغ سبز نشون می‌داد.

این مدت دیگه جرات پرسه زدن توی گروه تلگرام رو نداشتیم و فقط گزارش کار می‌دادیم و در افق محو می‌شدیم. آخه این بار استاد خیلی جدی بود و داشت کم‌کم ترسناک می‌شد (: ولی هر زمان شرایط رو آروم می‌دیدیم شروع به گله‌گزاری می‌کردیم. آقا حق داشتیم دیگه، ما چوب شرایط رو می‌خوردیم نه ناآگاهی رو.

اینجا بود که استرس با عبور از ما به دختر زهرا (یکی از بچه‌های دوره) که اون زمان جنینی بیش نبود، سرایت کرد. گر چه خوشبختانه بعد از ساخت اکانت شاهد پایکوبی‌هاش هم بودیم، ولی مسیرهای زیادی طی شد تا به مرحله پایکوبی و شادی رسیدیم.

بله در نهایت با گذر از اون همه مشقت (: هر کدوم از ما با پیدا کردن یه راه‌حل اکانت‌مون رو ساختیم. در واقع چاره کار داشتن یه وی پی ان قوی بود و در صورتی که بیش از حد از یه جیمیل و دیوایس استفاده می‌کردیم (مشکل اصلی من) باید اون‌ها رو تغییر می‌دادیم. به همین سختی یه تجربه عالی بدست اومد و شدیم مشاور ساخت اکانت برای بقیه.

نکته جالب قضیه، عکس‌العمل عجیب خودم بود. بعد از این موفقیت عظیم مثل یه مین خنثی عمل کردم و به جای اینکه توی گروه با بوق و کرنا گوش فلک رو کر کنم و یافتم یافتم راه بندازم. عین یه دانشمند که یه راه تازه برای کشفیات جدیدش پیدا شده باشه سعی کردم قدم رو فراتر بذارم و نحوه کار با این ابزار گوشت تلخ رو هم تا حدودی یاد بگیرم.

نمی‌دونم شایدم دلیلش این بود که بیشتر احساس خلاصی داشتم تا خوشحالی. ولی هر چی بود خاطره شد. یادش بخیر?

در انتها خطاب به استاد جان?: جز "تو می‌تونی" و "خدا قوت پهلوان" هیچ کلمه نامربوطی توی اون فاصله زمانی از ذهن و زبان من عبور نکرده و نخواهد کرد(: ولی همیشه می‌گم ممنونم ازتون که با فراهم کردن چنین چالشی ما رو به یه قدم جلوتر سوق دادید.

پند اخلاقی این ماجرا

قطعا همه ما توی زندگی‌مون بارها شرایط سخت رو تجربه کردیم و بعد از عبور از اون شرایط به ترس‌ها و استرس‌هامون خندیدیم و تعجب کردیم که چرا اینقدر به خودمون سخت گرفتیم. دلیل این همه ترس و سختگیری مقاومت ذهن در برابر خارج شدن از حاشیه امنیه که داره.

در واقع اگه بر ترسمون غلبه کنیم و از حاشیه امن‌مون خارج بشیم قطعا یادگیری و رشد برای ما رقم می‌خوره و حتی اگه با پشت سر گذاشتن بحران، به نتیجه مطلوب هم نرسیم، قطعا دستاوردهای دیگه‌ای برای ما خواهد داشت. پس بهتره همیشه نگاهی امیدوارکننده نسبت به مسائل داشته باشیم تا با آرامش بیشتری به حل اون‌ها بپردازیم.

chat gptخاطرهحاشیه امن
خلوتی داریم حالی با خیال خویشتن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید