میدانی من کیستم؟
من آنی هستم که آرزوی بلند خندیدن دارد.
من آنی هستم که رویای تنها بیرون رفتن دارد.
میدانی من کیستم که رویایم حق انتخاب است؟
من میخواهم بدون ترس از نگاههای ناپاک،
ناز پنهان وجودم را آشکار کنم!
درست فهمیدهای!
من یک دخترم!
من دخترم.
من آنی هستم که آرزوهایش عقده گشتهاند.
من آرزویی میدارم،
آرزو میدارم که تا پاسی از شب بیرون بمانم و زیر باران بچرخم.
خیابانها را نزدیک سپیده دم فتح کنم و قهقهه زنم از آزادی، موهایم از بند روسری آزاد شوند و بیم نکنم از نگاههای هیز و ناپاک.
تمامشان آرزوهای کوچکیاند ولیکن برای منِ زن جهانی آرزوست.
من دخترم!
مینویسم از جنس زن!
برای تمام دختران سرزمینم که کبود شدهاند زیر شلاق تبعیضها. برای دخترانی که حقشان سهم برادرشان است و چشم گوی شوهرانشان هستند. چرا که تنها زن هستند و باید سرشان زیر باشد.
ما دختریم،
ما هم باید بخندیم، مگر چه میشود؟ به راستی که یک تار مو به کجا بر میخورد؟ چرا باید گیسوانمان قاتلمان شوند؟
ما دختریم،
از جنس گل و به لطیفی گلبرگ.
ولی چه کسی میداند؟
چه کسی میداند که این گلبرگ را چه طوفانی به اینجا آورده است؟
به راستی که ما را طوفان خواسته نشدن و طرد شدن آورده است.
من همانی هستم که بخاطر پسر نبودن،
خواسته نشد.
ما همانی هستیم که چون پسر نیستیم،
نباید اسلحه دستمان بگیریم و ماشین بازی کنیم. ما باید عروسک بغل بگیریم و خانه دار شدن بیاموزیم. ما باید از بچگی خو بگیریم به پختن و شستن.
ما همانی هستیم که تحقیر شدیم و کتک خوردیم!
ما دختریم، دخترانی از جنس درد.
ما تحقیر شدیم،
محدود شدیم،
حبس شدیم،
شکستیم،
زمینمان زدند و چه زیبا آزار دادند زیباییهایمان را.
با اینحال ما تنها اشک ریختیم چرا که دختر بودیم!
خب ما هم گناهکاریم. گناهکارانی به بلندای موهایمان. ما مجرمیم که برای خود طناب دار حمل میکنیم، طناب داری به اسم مو.
ما گیسوان بلندی داریم. موهایی که جای نوازش کشیده شدند.
دختران زجر کشیده آرزو دارند پسر باشند، من هم آرزویی دارم، من دوست دارم، پسر باشم. من دخترانگی را دوست دارم ولی مجازاتم میکنند، به جرم دختر بودن!
بخاطر گیسوهایم که طالب نوازش هستند و ظرافتی که در وجودم نهفته است. من دختری هستم که میان آرزوهای بلندش کشته شد و فریادش نه گوش فلک را کر کرد و نه دنیا شنفتش.