🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

شیطان پرستان جزیره شمالی (فصل 1)

قرار بود که من با یک گروه به یکی از جزایر شمالی کشور بریم . با یک زیردریایی بزرگ و با تجهیزات به جزیره بریم تا تفریح کنیم و یاد بگیریم چگونه بی تجهیزات بقا کنیم. وسایلمو جمع کردم و به بیرون آپارتمان رفتم . منتظر اتوبوس شدم تا از راه برسد و به سمت دریا حرکت کنم.

وقتی رسیدیم به دریا زیر دریایی یک مشکل فنی پیدا کرده بود برای همین چند تعمیر کار هم تصمیم گرفتن با ما بیان . حرکت کردیم اما با ۲ ساعت تاخیر . دریا خیلی جالب بود پر از صدا های عجیب و پر از ماهی های رنگی . وقتی رسیدیم به مکانی که مشخص کرده بودیم دیدیم آنجا پر از خرس دریایی شده ما باز هم راه افتادیم تا مکانی خوب پیدا کنیم. بعد از کلی گشت و گذار یک منطقه خوبی پیدا کردیم اول چند نفر پیاده شدند تا وسایل و مکان را درست کنند. من با جک آمده بودم منو جک خیلی ساله که با هم دوست هستیم .

ما همراه بقیه رفتیم ماهی گیری تا غذایی بدست بیاوریم . پیاده که شدیم یخی که زیر پایمان بود ترک خورد خیلی سخت بود اگر یک اشتباه کنی ممکن است بمیری . هر لحظه باید مراقب باشی تا یخ زیر پایت نشکند و به زیر اقیانوس نروی . منو جک درحال ماهی گرفتن بودیم دیدیم درون یک گودال کوچک در برف خون وجود دارد اول فکر کردیم برای شکاری ها است که انگشت قطع شده ای پیدا کردیم . فکر کردیم یک خرس به یک شکارجی حمله کرده اما چرا دستش را نخورده . من و جک گفتیم شب به این مکان بیایم .

تقریبا شب شده بود و همه خوابیدن راس ساعت 3 نیمه شب بود منو جک از خواب بیدار شدیم و به آن مکان رفتیم . منو جک چیز عجیبی دیدیم. دیدیم چند نفر دور یک ستاره جمع شدند و چیز های عجیبی می گفتند . آنها می خواستند یک بچه را قربانی خدای خود کنند اما خدای آنان شیطان بود . وقتی می خواستیم بریم دیدیم یک نفر روبه رویمان ایستاده همانجا بود که با چوب محکم زد روی سرمان .

برای چند دقیقه بیهوش بودم وقتی چشمامو باز کردم دیدم شیطان پرستان گروهمان را زندانی کرده اند و جک هم با چاقو زده بودند و با زیر دریایی و تجهیزاتمان رفتند یکجای دیگر . در همان لحظه جک...........................

این داستان ادامه دارد.........................

شیطان پرستانمنو جک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید