🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

شیطان پرستان جزیره شمالی (فصل2)

666
666

در همان لحظه جک دست خود را به سختی تکان داد و چاقویی برای من پرتاب کرد . اما دست های من بسته شده بود و چاقو به درد من نمی خورد . در همان لحظه یکی از شکارچیان که در آنجا گم شده بود ما را دید و بازمان کرد. کاپتان الکس یعنی کاپتان زیردریایی تعدادی ماهی در یک جعبه بزرگ زیر برف ها قایم کرده بود.وقتی به جعبه رسیدیم دیدیم خرس های قطبی ماهی هارا پیدا کرده بودند و تمام ماهی هارا خورده بودند.

کاپتان الکس گفت که یک بی سیم و یک ارسال کننده پیام در یک جا قایم کردم. وقتی به برگشت به کشور امید داشتیم دیدیم آنجایی که بی سیم و وسیله بوده زیر آب رفته . تنها امید ما هم هیچی شد. کاملا ناامید شده بودیم که شکارچی آدرس خانه خود را به یاد آورد . همه با هم حرکت کردیم به سمت خانه شکارچی. وقتی رسیدیم کمی آنجا استراحت کردیم . فردا قرار شد هر کاری تقسیم بندی شود و هر کاری یک مسئولی داشته باشد. ما آنجا قرار بود آتش درست کنیم . ما برای تهیه آب اول مقداری یخ یا برف را توی ظرفی می گذاریم و روی آتش می گذاریم .

الان دو روز بود که ما آنجا بودیم چوبه زیادی نداشتم آتش ما شعله ور نبود . آب زیادی نداشتیم و حتی غذا کافی هم نداشتیم . آن شکارچی که مارا نجات داد حال نرمالی نداشت تصمیم گرفتم از او دلیل حالش را بپرسم. او گفت در 22 سالگی صاحب یک فرزند شدم اما آن در خواب برای گیر کردن یک وسیله در گلویش فوت کرد و همسرم هم بعد از این اتفاق خودش را کشت البته هنوز جسدش پیدا نشده بود و من الان 3 سال هست که توی این جزیره هستم .

داستان آن پیر مرد غم انگیز بود و معلوم بود افسردگی شدید دارد . از او در مورد مراسم شیطان پرستی آن شب سوال کردم او جواب داد ( یک سال بعد از آمدن من به این جزیره چند نفر با چهره و لباس های عجیب با قایق به این جا سفر کردند آن ها روز ششم هر ماه یک نفر را قربانی شیطان می کنند ) در حال حرف زدن با پیر مرد بودم یهو کاپتان ما را صدا کرد وقتی رفتیم بیرون دیدیم زیر دریایی..........................

این داستان ادامه دارد......................................




جزیرهشیطان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید