ویرگول
ورودثبت نام
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

کلبه ارواح(فصل5)(فصل پایانی)

666
666

دیشب من بالا سرت بودم اما فقط 2 انسان داخل کلبه بود . منظور از این حرفش این بود که خودش آدم نیست یا یکی از ما ها آدم نیست . می خواستیم بریم شهر اما دوستم گفت که یکی از دوستاش جن گیری بلد است شاید با یک جن گیری ساده این کلبه از دست ارواح خلاص شود. دوستم تلفن برداشت و به مرد جن گیر که اسمش جک بود زنگ زد و او گفت که بعد از ظهر به کلبه می رسم . ما رفتیم در جنگل اما زیاد دور نشدیم چون ممکن بود گم بشیم رفتیم ماهی گیری کمی چوب برداشتیم تا در بالکن کلبه آتیش درست کنیم و غذا درست کنیم وقتی داشتم برمی گشتیم مرد سفید پوش و دیدیم و از شدت ترس تا خانه بدون توقف دویدیم وقتی جک به کلبه آمد وسیله های زیادی داشت که خیلی وسایل مرموزی بود . او وسیله ای روی میز گذاشت در خانه خیلی محکم باز شد همه وحشت زده بودیم. کمی بعد از مراسم جن گیری دوستم جلوی خودم تکه تکه شد . و بعد نوبت جک شود جک هم همان طور تکه تکه شد من با سرعت هرچه تمام تر به سمت در کلبه رفتم اما در کلبه قفل شد و نوبت من شود . از خواب بیدار شدم اما هیچ خوابی اینقدر طولانی نبود من در اصل در حال رفتن به کلبه بودم که زمین لرزه باعث می شود یک درخت روی ماشین من انداخته شود و من برای همین اتفاق 3 روز در کما بودم .

و این از داستان غیر منتظره زندگی من.
این داستان ادامه دارد در کلبه ارواح 2............................................

کلبهچوبمرد سفید پوشماهیکلبه ارواح
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید