یک
ترکوندن جوش های صورتم جلوی آینه:)
فرو کردن دست راستم توی آب داغ،دست چپم تو آب یخ و یهو فرو کردن جفتش تو آب ولرم.
دو
لوس کردن خودم واسه ی بابا به خصوص جلو بردن لپم تا ببوسه و گفتن:بوووووس و بچگونه حرف زدن.
سه
لبخند زدن به خواهر کوچیکم وسط دعوا:)و دیدن حرص خوردنش و قصدش برای سوء قصد به جون من.
چهار
پادکست گوش دادن حین انجام کارای خونه به خصوص اگه تاریخ یا ادبیات باشه(فقط جارو برقی نمیکشم)
پنج
نگاه کردن به مو های حالت دارم جلوی آینه وقتی تازه از حموم اومدم و پز دادن بخاطر اینکه خدادادی بابلیس کشیدس?
نگاه کردن به همون مو ها بعد از برس کشیدن که شبیه مو های باب راس عزیز شده?(یه جوری پف می کنه هر کی ندونه فک می کنه من مو بودم دست و پا در آوردم)تبدیل شدن باب لیس به باب راس?
شش
راه رفتن تو بازار یا پاساژ...
هفت
لازانیا پختن و ناراحتی از اینکه حتما کم میاد?
هشت
فوت کردن شیر قبل از اینکه رو گاز سر بره و همه جارو به گند بکشه:|
نه
زدن انگشت خیس به قابلمه ی برنج و شنیدن صدای جلیزززززش?
ده
سوسک کوچولویی که از پنجره ی بدون توری اتاق افتاده وسط کتاب تست نازنینم رو بجای کشتن از همون پنجره پرت کنم بیرون ایشالا بلده پرواز کنه?
یازده
شکرگزاری کردن واسه چیزای کوچولو و عجیب:)
به خصوص وقتی می خوام به بابا سفارش پیاز و سیب زمینی بدم و میگم خدارو شکر امروز روزی سیب زمینی فروش از دست شما بهش میرسه?
دوازده
بغل کردن نی نی جون و قول پیشی دادن بهش،وقتی داد میزنه میوووووو با ذوق میگه دکی?
اینقدر من بچه دوست دارم دلم می خواد یه عالمه بچه داشته باشم.۳تا دختر ۲تا پسر اسم پسر دوممو تازه پیدا کردم?
سیزده
هدیه گرفتن یه دسته گل رز...(هنوز که نگرفتم)
چهارده
صحبت فلسفی کردن با هستی و مهتاب و سائر و...(البته و... وجود نداره چون جز این سه نفر کسی به فلسفه بافی با من علاقه ای نشون نداده دور و بر من!)
پانزده
۳،۴ ساعت چرت و پرت گفتن با دوستم و حیرت کردن از این حجم پرحرفی.
شانزده
پوشیدن شلوار سمبادی گشاد که روی ساق پاش کش داره و کششو تا روی زانو بالا دادن.یه وضع مضحکی میشه که اصلا نگم.
تازه بعدش با لذت به رد قرمز شده ی کش روی رون پام نگاه می کنم خیلی باحاله?
هفده
ست کردن چادر نگین دارم با کیف مشکیه یا چند تا لباس باهم.به خصوص وقتی کشف می کنم یکی از لباسام دقیقا همرنگ یه گل سریه که قبلا داشتمش:)))
هجده
لاک زدن به ناخنی که بعد سه چهار بار شکستن بلاخره موفق شدم بلندش کنم و تماشای لب برچیدن خواهرم که میگه مگه شما معلم بهداشت ندارید؟?
چجوری لاک میزنید کنار انگشتتون لاکی نمیشه؟!اونم دست راست!!
نوزده
ذرت بو داده ی کچاپ خوردن و قرمز شدن دور ناخنام تا یه مدت،مامانم میگه انگار رفتی کارگری?بعضیا بعدش انگشت رنگیشونو میمکن!
گردو شکستن،زعفون پاک کردن و انار دون کردن هم انگشتو رنگی می کنه تا حالا امتحان کردید؟تازه شاتوتم رنگی می کنه اما اگه با برگ شاتوت دستتونو بشورید پاک میشه:)))
بیست
شمردن جای گزش پشه رو بدنم و دعوا کردن با خواهرم سر اینکه کی خوشمزه تره که پشه ها بیشتر گزیدنش?بخدا الان از زانو به پایین ۲۰ تا پشه منو زده،اگه مشکل شرعی نداشت ثابت می کردم بهتون...
بیست و یک
نگاه کردن به جلد کتابای مهر و ماه و کشف کردن رمزاش،نصف علاقم بهشون بخاطر جلدای باحالشه?بعضیاشو فقط کسی که انسانی خونده درک می کنه:)))
بیست و دو
گوش دادن به ماجرای خاستگار خوبی که بابام رد کرده از زبون مامانم.
بعدش یاد اون خانمی افتادم که زنگ زده بود با مامانم کار داشت بعد سلام علیک از مگ خاستگاری کرد!طفلک عاشق صدام شده بود فک کنم?البته کاشف به عمل اومد پسرش بالای ۳۰ بوده.
یه بارم یکی فک کرد من عروس مامان بزرگمم و طنز ماجرا اینجاست که داییامم جفتشون سی رو رد کردن در آستانه ی چهلن?
بیست و سه
خوابیدن طبقه ی پایین تخت دو طبقه و نگاه کردن به کاغذایی که بالای سرم چسبوندم.
مامانم چند روز پیش یه پتو انداخته بود طبقه ی بالا مثل پرده افتاده بود جلوی تخت من.
بیست و چهار
زدن عینک به چشمم بعد چند ساعت تار دیدن دنیا...
بیست و پنج
جوراب رنگی رنگی خریدن برای ست کردن با لباسام:)
این قدر از جورابای رنگ روشن خوشم میاد??
بیست وشش
آرایش کردن بابا?
بچه بودم یه بار صورت بابامو با مداد چشم نقاشی کردم.حالا مگه پاک می شد؟
بیست و هفت
چای دو رنگ درست کردن،فقط باید حواسم باشه کسی که مرض قند داره نخورده افقی بشه...
بیست و هشت
آرایش کردن?
تا حالا غلیظ آرایش نکردم ته تهش یه رژ لب و رژ گونه در مواقع نادر بوده،یه بار خواستم سرمه بکشم ریخت زیر پلکم نصف صورتم سیاه شد یعنی سابیدمش که پاک بشه?