ویرگول
ورودثبت نام
آفتاب گردون
آفتاب گردون
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

پیراهن ابریشمی اما نخ نما به نام عشق?

می خواهم عشق را دوست داشتن و دوست داشته شدن بین دلداده و دلشده تعریف کنم و آغاز این احساس را آن زمان بدانم که دلشده دل میبرد و خود در خورشید چشمان دلداده چون کوهی از یخ که به خلیجی با شکوه و عظمت خلیج فارس تبدیل میشود حل میشود.

اما عاشق شدن (که این روز ها به ادعای عاشقی تغییر هویت داده)چندان مشکل نیست؟!مانند داستان ها و فیلم های استوره ای در نخستین نگاه هر چه دل در انبار داری(به اصطلاح یک دل نه صد دل)را به معشوق هدیه می کنی و با چاشنی اندکی شانس او نیز چندین دل را در طبق اخلاص به تو تقدیم می کند و یا با اجازه ی پدرت بله را بگویی و در آیینه ی سفره ی عقد نگاهی به صورت مردی که احیانا شوهر نام دارد بیاندازی یک لحظه طعم آن شیرینی پر شکر را حس کنی که عشق آسان نمود اول ولی...افتاد مشکل ها.

این روز ها که تعداد عاشق شدگان از تعداد متولدین در همان روز نیز سبقت گرفته و پیراهن مقدس عشق زیر پای چند جوان لاابالی له شده دیگر جمله ی "عاشقتم" در هر دکانی با قیمت هایی چون پول،جذابیت ظاهری،مدرک تحصیلی(ترجیها دکترا)،ماشین و گوشی آخرین مدل و شاید آن ته انبار در حال خاک خوردن کمی سادگی موجود است و کافیست نیت کنی و یک عدد دل زلال به دست بگیری و به بازار بروی . خواهی دید که هزاران تن از هر قشر با سنباده ای در یک دست و سوهانی در دست دیگر در صورت لزوم حاضرند دلت را بربایند و دو سه روز بعد جنس فروخته شده را با هزار وصله و فرو رفتگی به ضمیمه ی شکستگی به مالک آن پس دهند و به عنوان اشانتیون یک عدد سنباده و سوهانی خوش تراش نیز به او هدیه کنند تا ورودش را به جمع خود خوشامد گویند .

بله همینطور است دیگر دوره ی این سخنان گذشته و دختران اسب سفید را به شاهزاده ی از اسب افتاده ی آن ترجیح می دهند و پسران زلف پریشان را به گونه های گلگون ازسر حیا.دوره ی گرانی تمام شده و حالا به قول دکتر شریعتی دوره ی ارزانی فرا رسیده است و تخفیف های ۱۰۰ درصد به بالا شامل عشق میشود .

در چنین شرایطی اگر از آن عشق های قدیمی یکی را یافتی واقعا استوره می شوی اما اگر استوره شدن آسان بود دیگر نام استوره استوره نبود....

-قلبت را به من بده به تو پس نمیدهم
وقتی از او پرسید چراخیانت کردی...
-مگر گفته بودم قلب دیگران را به آنها پس خواهم داد؟



تنها وقتی می‌توان بدون قید و شرط عشق ورزید که خودخواهی را از یک رابطه بیرون راند و دیگر خواهی را افزود . اما مگر میشود؟

_از بین زندگی خودت و اون یکی رو انتخاب کن!
+بدون اون زنده نمیمونم پس اون...

خود خواهی فقط آن نیست که هر چیز را ابتدا برای خود بخواهی که خود را به او ترجیح دهی. خود خواهی گاهی همین مکالمه ی بالاست تو آنقدر خودخواهی که حاضر نیستی زندگی بدون او را تحمل کنی پس ترجیح میدهی نباشی اما او باشد حتی اگر محکوم شود به عذاب بی تو بودن اما اگر بگوید خودم زنده بمانم چه؟این که دیگر خودخواهی کاملا واضحی است حق حیات را از او بگیری ت خود به حیات ادامه دهی.

این دور باطل به پایان نمی رسد و تو هر چه کنی نمی توانی بدون قید و شرط عشق بورزی.


بیا فرض کنیم که کسی توانست بدون قید و شرط عشق بورزد و عاشق بماند فکر کردی که آخزش چه میشود؟در انتها شریک زندگی با نگاهی سرد به او خواهد گفت از این همه یکنواختی(!!!)در این زندگی خسته شدم و دیگر ما به درد هم نمی خوریم و از تو پس از آنهمه کوشش برای استوره شدن چیزی جز دیوانه ای تنها نمی ماند.



پس اساسا نباید به دنبال بی قید و شرط عشق ورزیدن بود شرط و شروط برای بقای آن عشقی که دیگر هرگز زاده نمیشود لازم است!




آیا می‌توان بدون قید و شرط عشق ورزید؟مسابقه ی دست اندازعشقاحساس نامهحال خوبتو با من تقسیم کن
اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید