میشد که تورو شعر کرد و وسط خیابونای پر از برگه پاییزی ، بلند بلند خوند . میشد که تورو بدل کرد به سیب سرخ درخت پیر . اخرین بازمانده از نسل سُرخ . میشد که تورو بویید و گاز نزد . میشد که من اولین و اخرین مکتشف سیاه چشمِ تو باشم .
ولی امروز ، برای نوشتن خسته ترم . از دیروزِ نوپایِی که جسدش رو توی رود خونه پرت کردن . چون میشد تو اخرین پله ی پرتگاهِ من باشی و نزاری قدم بردارم . میشد که چهار پایه اعدامم باشی و لگد مالِ سربازِ اعزامی نشی . میشد که این بار ، موی سیاه تو ، تیغه های جا مونده روی قلبم نباشه .