...درنامـهای به تو که نمیخوانی·۸ روز پیشبه تو که نمیخوانیدر نیمه شبی زوزه ی گرگی اگر بیدارت کرد ، آن منم ؛ که در سوگ خورده مو های جا مانده ات ، بر پیرهنی که پسندیده بودی شیون می کنم .اَمّا عزیزم ،…
...درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیشعشق را اَز تو آموختم«عشق را از تو آموختم»عشق ، فریاد ِ رسوایی من بود . اینکه إِذعان کردم منِ عاشق پیشه ، اَکنون خودم را به تو باخته ام . یا اینکه همه بدانند ن…
...درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیشبی آنکه بدانیمثل رقص دود سیگار در خلأ ، می رقصیدی . آرام و بی صدا ، و بی جهت . بوی تنت را در من دمیدی .مثل نقطه پایان نامه ام ، به تماشای زوال کلماتم ای…
...درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیشبه تو که نمیخوانیدر تو مادری می بینم که دست کودکمان را در دست گرفته و با او شعر جدیدی که خانم معلمش به تازگی به او یاد داده را تکرار می کند ، پر از متانت و…
...درنامـهای به تو که نمیخوانی·۲ ماه پیشاسمت را به من بگواسمت را به من بگو ،تا روی کاغذ کاهی آن را بنویسم و تماشایش کنم . و ببینم آیا می شود زندگی ام را در یک کاغذ کاهی خلاصه کنم؟ . و آیا می شود آ…
...·۳ ماه پیشمانده از تماشانمی دانستم اشک چشمانش را باور کنم یا خنده ی لبانش ، شکی نبود که هر دو دروغ می گفتند . قصه ای فریبا بود . خوب یا بد ، زشت یا زیبا ، دوست دا…
...·۷ ماه پیشموقتپیرهن سورمه ای تنم بود و شلوار کتان مشکی ، دکمه اول پیرهنمو باز گذاشته بودم و آستینامو تا بالا اورده بودم. نزدیکای ظهر بود و وقت پناه گرفتن…