Rez"·۹ روز پیشموقتپیرهن سورمه ای تنم بود و شلوار کتان مشکی ، دکمه اول پیرهنمو باز گذاشته بودم و آستینامو تا بالا اورده بودم. نزدیکای ظهر بود و وقت پناه گرفتن…
Rez"·۶ ماه پیش،،میشد که تورو شعر کرد و وسط خیابونای پر از برگه پاییزی ، بلند بلند خوند . میشد که تورو بدل کرد به سیب سرخ درخت پیر . اخرین بازمانده از نسل…
Rez"درنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشبرای تو که نمیخوانی« یک روز معمولی »نزدیکای رفتن بود ، مثلِ همه روزای عادی اماده بودم که چند قدم مهمون خیابون شم . اَز جیب سمت چپ ؛ کنار یادداشتای پاره و بی ز…
Rez"·۶ ماه پیشم ب ه منوع مبهمی از تنهایی وجود داره که میدونی با وجود ادمای اطرافت ، یا حتی جدید ، برطرف شدنی نیست . انگار ته یه چاه عمیق و تاریک گیر کردی و آزاد…
Rez"·۸ ماه پیشتماشاگرصدات زدم نزدیکم . نزدیک تر از سُرمه به چشات ؛ خون به رگات ، من فقط گفتم نزدیکم ، نشنیدی . بلد نبودی ، نه نزدیکی و نه بودنو . دفترام از تو…
Rez"·۱ سال پیشلعنت به این خود آزارقندامو جوییدم . صدای له شدنش زیر دندونای پوسیدَم شعر تموم شدن بود . زیر لب می گم به لب بی خنده دندون حرومه . حواسم پرت و چاییم سرد شد . م…