ویرگول
ورودثبت نام
نادر
نادرسرگردان و سخت جان
نادر
نادر
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

امید روزهای سه شنبه

می دانید خانم
برای من هم آسان نبود
من هم یک جاهایی کم می آوردم
من هم دوست داشتم یکی از آن دختر بچه های فرز و به طور غیرقابل باوری توانا باشم
آنها که مادرشان لباس مخصوص باشگاه را مرتب گذاشته داخل کیفش و بعد از ناهاری مفصلی می رساندش تا درب باشگاه
اما بیایید صادق باشیم
کسی برای ضعف نکردن من دلنگران نمی شود
من خودم باید تمام توانم را قطره قطره از وجودم بچلانم داخل شیشه ی امروز
که بشود منی که تا به اینجا خودم را می رساند
شما اما امروز نیامدید
من آمده بودم
شاید بنظر شما یک اتفاق ساده و بی اهمیت باشد
من اما تمام مسیری که اگر در شهر خودم بودم، مرا به شهر کنارش می رساند را میایم نه با انرژی قند های موجود در مواد غذایی
تنها به امید اینکه امروز ذره ای مرا به رویایی که از خودم در آینده دارم نزدیکتر کند
شما که نمی‌دانید
تایم کلاس که تمام می شد توان من هم درون شیشه ته می کشید
راه بازگشت به کهریزک انگار شده مسیر بازگشت از دماوند
هرچند که اینار حتی بدتر هم شده
اینبار ذوقی نیست که از فتح این قله بدود زیر پوستم
من معتقدم هر روز از زندگی به یک امید نیاز دارد
امید روز های سه شنبه ی من شما بودید.
حالا من خسته از ساعت های درنوردیدن سنگ های قلابی به خانه قلابی ام بازمیگردم
در آنجا خانواده ی قلابی ام که وجه اشتراک ما تنها محکوم به اینجا بودن است،منتظرم نیستند
ناهاری که ندارم را میخورم و می روم که مستقیم بیافتم روی تختی که یخ زده.
شما باید امروز را می بودید
شما شما شما
شما حتی تصورش را نمی کنید نبودتان چطور نور کوچک امید را از سینه ی من ربود و حالا حفره ی تاریکی در آنجا می‌خواهد تمام مرا به درونش بکشد.

امید
۰
۰
نادر
نادر
سرگردان و سخت جان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید