

آن روز نبردی بسیار سخت دشوار بود ما اندک و دشمن بسیار خوب دیگه اخلاق ما وایکینگ ها را می شناسید دیگه ماها هیچ جوره عقب نمی کشیم حتا اگه بدونیم که قراره که همگی کشته بشیم . شما با خودتون میگید این وایکینگ ها دیوانه هستند ، یجورای آره دیوانه هستیم چون میدون وقتی که بمیریم با افتخار مردیم و میریم به سوی والهالا تالار بزرگ خدایان دیگه ترسی نمیمونه ، بیام سراغ خودم حی ما می کشتیم اونا هم چنتا از ماهارا می کشتند تا من خودما رسوندم به فرمانده شون ، اونا با سختی و دشواری از پا در آوردم چون اونا هم وایکینگ بودند ولی از شهری دیگه قبیله دیگه اونقدر جنگیدیم که فقط تنها من باز مانده اون نبرد شدم. ولی یادگاری های بسیاری برایم به ماند روی تنم.