ابتدا کمی زندگی نامه روایت میکنم بعد کم کم نقد ها توضیحات اعلام میدارم خوب قضیه از اونجایی شروع شد که پدر مادر و الخصوص پدر مادر من کتابی نمیخونند هیچ آموزشی ندیدند هیچ جای حتی کلاس هم نرفتند تا یاد بگیرند چطور تربیت کنند بلکه هرچی هستی غریزی از روی تجربه هست که تا یک جایی جواب میده چون تویه نوجوونی اکثر خونواده های تر میزدند چه من چه پسر داییم حالا این موضوع که اقا تو بنا بر چه چیزی زیر سوال میبری خو توهم حتما غریزی کار میکنی دیدی چیزی والد انجام میده به مشامت نشنسته خوب من یه مدتی سخنرانی در مورد تربیت نوجوان گوش میکردم چرا تا که خودم تربیت کنم عه ناموسا شوخی ولی نه حقیقتا قضیه از آنجایی شروع شد که اواسط سال نهم بود کلاس ها تازه مجازی شده بود (چه پابچی اون موقع بین کلاس نزدیم )و خونه نشینی ها و همچنین هنوز اثرات بزرگ شدن بلوغ هورمون این هاهم بود پس چیزی سرجاش نبود نه اعصاب و انرژی زیاد و پدر مادر بی تجربه (البته خدا را بسیار بر داشتن همچین والدین سپاس میدارم این متن فقط در خور نقدی هست) کلن من سخنرانی از اقای دکتر حبشی گوش میکردم اکثر کارهایی میگفت اگر نوجوون دارید نکنید رو من پیاده شده بود با من بدبخت کرده بودند و خوب درسته خیلی من زیر استریلیزه و گرفتن فضای مجازی اجازه ندادن گوشی سیستم گیم که کلن حملشون تویه خونه ما حکم حمل مواد مخدر داشت باعث شد یاد بگیرم تا مخفی کار بشم تا راحت تر دروغ بگم که البته بعدش که انحرافی که اکثر نوجوون های بغلم داشتن رو من نیز برداشتم و انحراف پیدا کردم خوب حالا فکر حتی دیگه درگیر درس نبود خیلی بلند پروازی میکرد طاقتی که طاق شده بود و بسیاری چیز های دیگر و خوب درک نشدن و بیکاری اینها اثر فجیع تر داشتند و خوب غمی که رسوخ پیدا کرده بود در کل مقایسه با دیگران که این در مطالب روانشناسی مذمت شده خو تویه خونه ما معنی نداشت و اقای حبشی در یک از سخنرانی هاش میگفت اتاق نوجوونی که مرتب نباشه یعنی نوجوون شما عادیه یا مثلا میگفت اگر مجبور شدی بین یک کودک یا نوجوون یکی رو انتخاب کنی که به موجب اون فرد دیگه ناراحت میشه نوجوون انتخاب کن چون بچه برمیگرده و زود فراموش میکنه اما نوجوون نه و بله و مشکلات جدید پیش اومده بود و منم بی تجربه و بدون راهنما که خوب تر خورد تو اوضاع در کل نه تنهای تویه این موضوع تربیت فرزند بلکه موضوع ازدواج برقراره (وقتی میری سخنرانی تربیت فرزند گوش کنی سخنرانی آداب ازدواج گوش میدی:) ) ارع در هردو مورد کلی مورد اطلاعات بود بعضی ها رو من میشنیدم مطمئن بودم انها پدر و مادرم میدانستند هیچ وقت حتی کوچکترین بحثی شکل نمگیرفت حالا به واسطه خانواده
.......
بقیش پست بعدی
شما هم تغییر کردید؟
چطوری همچین دوران هایی از زندگیتون گذروندید