امیرخان·۱ سال پیشافسردگی بعد زایمانمخوب دوستان نمیدونم بتونم طنز بنویسم یا نه میدونم فایده نداره ولی خوب شاید علاج قلبم نوشتن باشه اقا ماهم روزگاری کنکوری بودیم (همین سال پیش)…
امیرخان·۱ سال پیششاید نقد شاید زندگی نامهابتدا کمی زندگی نامه روایت میکنم بعد کم کم نقد ها توضیحات اعلام میدارم خوب قضیه از اونجایی شروع شد که پدر مادر و الخصوص پدر مادر من کتابی ن…
امیرخان·۲ سال پیشهیچ میدانی گذر زمان با من چه کردگاهی اوقات خیالم امید آرزویم میشود حال خوب حس سبز قلبم میشود خیال روزی امید است روزی حسرت چو قهوه تلخ روزگار است روزی فکر من در خیال فکر تو…
امیرخان·۲ سال پیشانتهای بی انتهایی هادو سالی میشه نه یک سال 11 ماه . پرسه هایی که به انتهای رسیدن را فراموش کرده بودند .خیابان هایی که با تاریکی در عقد بودند تنها یک چراغ برقی…
امیرخان·۳ سال پیشنور های تاریکیک صبح دیگر یک روز دیگر بازهم خورشید آسمان را با تمام قوت شکافته و به میان پنجره امده بود و نور تاریکش را بر صورتم میتاباند من نیز با چشما…