بعضی وقتا جدا به استراحت نیاز دارم،نیاز دارم که مغزمو خالی کنم و از نوجوونیم لذت ببرم،ولی همه ی این چیزا به قیمت از دست رفتن زمانم اتفاق میوفتن. بعضی وقتا که والیبال بازی میکنم،میبینم که چقدر زود زمانم گذشت و دلم میخواد به کار مورد علاقه م ادامه بدم.(که همین کارم میکنم)
کاش زندگی فقط به کارایی که دوستشون داشتیم محدود می شد..مثلا والیبال بازی کردن،جمع نکردن اتاق،خوش گذرونی،اهنگ گوش کردن و ..
نه اینکه زمان زیادی از زندگیمون رو برای پیدا کردن x توی عبارت جبری و چیزایی از این قبیل بذاریم!
بعضی وقتا اینجوریه که انقدر زود روزا تموم میشن که به خودت میای و میبینی هیچ کاری نکردی!هیچچچ!
برای همینه که اخرشم تو دردسر میوفتی و سرزنش میشی که چرا زمانتو تلف کردی و کارایی که باید میکردی رو انجام ندادی.
این مشکل همیشگی منه.برای همین بعضی وقتا میخوام به زمان التماس کنم و بگم:""توروخدا انقدر زود نرو!"
البته باید اعتراف کنم که از وقت کشی و تلف کردن خوشم میاد،ولی جدا گاهی زمان واقعا همکاری نمیکنه.
مرسی که خوندین3>