خب،الان ساعت سه و شیش دقیقه ی صبحه و من نخوابیدم.شاید بپرسین که چرا نوشتم "سوگایی"؟در حالی که اسمم بارانه.خب راستش از پارسال تقریبا 95 درصد بچه های مدرسه سوگا صدام میکنن،چون تعداد زیادی باران داشتیم و قاطی می شد و من از اسم سوگا و داشتن نیک نیم جدا خوشم میاد.
الان یه جوری شده که دیگه به اسم خودم عادت ندارم و هر کی بگه باران تعجب می کنم.(استیکر خنده*)
چند تا چیز رندوم که میخوام درباره شون حرف بزنم:
یه زمانی (حدود دوسال پیش) تو پینترست پیج زدم.اون موقع همون دورانی بود که همه حداقل تو یه برنامه ای پیج داشتن و ادیت می زدن و منم شروع کردم.
یه مدت طولانی ای روزی حداقل دو تا ادیت میزدم!و تمام وقتمو گرفته بود و یهو زده شدم.نمیدونم چرا ولی یهو خیلی عجیب و غیر منتظره دیگه ادیت نزدم.
ولی تا اون موقع کلی فالوور داشتم و دوستای زیادیم پیدا کرده بودم.
بعدی یکم عجیبه،نصفه شبی زده به سرم و دارم راجع به چیزای عجیب صحبت میکنم(خنده*)
من از وقتی به دنیا اومدم یه خال روی نوک نوک دماغم داشتم.بچه که بودم به این فکر میکردم که این واقعا خیلی زشته و ازش بدم میاد،به مامانم میگفتم که:"این همه جا!اخه اد روی نوک دماغم؟!"
ولی الان حس بدی بهش ندارم،یه جورایی حتی ازش خوشم میاد.و معمولا مردم اصلا نمیبیننش،پس به نظرم باحاله.
همین سه هفته پیش بود که وقتی صبح از خواب پاشدم که برم مدرسه،دیدم که کللل بدنم جوش زده.کلش!
یکم ترسیدم،وقتی به مامانم گفتم،گفتش که احتمالا حساسیتی چیزی دادی.منم با تصور اینکه فقط حساسیته،پاشدم رفتم مدرسه.
وای صورتمو میگی؟داااغووون! وقتی رفته بودیم آزمایشگاه،یکی از همکلاسیام بهم گفت که:"لرزم داری؟خارش چی؟" منم تایید کردم.اون روز به طرز عجیبی سردم بود و همه جام خارش داشت!
اونم بهم گفت که شاید آبله مرغونه.بعد رفتم به معلمامم گفتن و اونام گفتن که برو خونه.خلاصه که من یه هفته نرفتم مدرسه و هفته باحالی بود میشه گفت.
خب،من دیگه برم..
شاید فردا صبح که این نوشته رو دیدم بزنم تو سر خودم که:"وای تو چقدر احمقیی!" و پست رو به کل پاک کنم.
تاریخ:1402/11/22