ویرگول
ورودثبت نام
ماریا صفوی
ماریا صفوی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خاطرات شیرین و عکس های غمگین..

نمی دانم بهای این عکس گرفتن های این روزهای ما چه چیزی است؟ قرار است چه جایزه ای را از کدام برند یا از کدام شرکت خاص هدیه بگیریم که تمام لحظات خوب حال را داریم قربانی این شکارچی عصر حاضرمی کنیم؟

عزیزی آلبوم عکس قدیمی را به یاد گذشته های دور ورق زد و تصاویری را برایم ارسال کرد؛ با دیدن اولین عکس حالم چنان خراب شد که آرزو کردم کاش هرگز جادویی به نام دوربین کشف نمی شد تا این قدر با احساسات ما در تاریخ های مختلف بازی نمیشد! آدم مگر چقدر می تواند توانایی کنترل احساساتش را داشته باشد؟

آه پدر و مادرم، برادرانم و خواهرانم!

وقتی به کودکی ام می اندیشم دلم می خواهد آن ها را با همان ظرافت و نازکی پوست ها و شادابی لبخندشان ببینم! دیدن چروک های صورت، سپیدی موها و لرزش صداهاشان گلویم را به لرزه در می آورد و احساس خفگی ای به من دست می دهد که هرگز مثلش را تجربه نکردم! آه می کشم و می خواهم خودم را با جمله ی یادش بخیر فریب بدهم چرا که می دانم آن لحظاتی که ثبت دوربین شد شاید بخیر بود اما دیدن این تصاویر جز به حسرت خوردن گذشته خیر دیگری ندارد..

دوباره آه می کشم و از خدا سپاسگزار می شوم به خاطر شنیدن دوباره ی همین صداهای لرزان، به خاطر فرصت لمس دوباره ی عزیزانی که به من ارزانی داشت..

۱۶ اسفند ۹۹

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید