ویرگول
ورودثبت نام
ماریا صفوی
ماریا صفوی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

سایه ای که منجر شد من خودم شوم!

زیبایی صورتم به قدری نبود که بتوانم به آن افتخار کنم و نه به اندازه ای که از آن انکار کنم.

اما از وقتی کمی جوان تر شدم و به خودم آمدم احساس کردم اگر زنانگی من به زیبایی صورتم نیست پس موهای سیاه و زاغی دارم که اگر بیشتر  بهشان برسم و بیشتر آب و روغن شان کنم شاید آن وقت زیبایی ظاهری ام راضی ام کند!

این شد که فکر کوتاهی موهایم را کنار گذاشتم! از آن اندیشه سال ها گذشت  و موهایم به قدری بلند شدند که دیگر خودم هم در جمع و جور کردنشان  مشکل داشتم و برای شانه زدن شان گاها از  همسرم، نیز کمک می گرفتم.  

موهایم بلند شده بودند، اما هنوز هم حال خوبی که دنبالش بودم را نیافته بودم آن زمان تازه فهمیدم چیزی که من به دنبالش هستم نه در ظاهرم که باید در وجودم پنهان باشد و برای آشکار کردنش باید به خود می آمدم.

 باید می فهمیدم سایه ای از من که در خودِ من پنهان است و من سالها ندیدمش چیست و چطور این میل به دیده شدنِ خودم، توسط خودم را ارضا می کند.

پس سراغ کارهای فنی زنانه ای رفتم که اکثر زن ها در آن دست داشتند اما من در انجام شان ناتوان بودم!

خواستم آشپزی را به حد کمال برسانم، پس رفتم سراغ کانال های آشپزی و آن قدر کیک و شیرینی و غذاهای متنوع را دنبال کردم که بلاخره از ته همه ی آن زحماتم توانستم در پختن شیرینی دنمارکی در بین خانواده ی کوچک خودم برای خود، نامی بکشم!

اما نه، این هم تمام آن چیزی که می خواستم نبود!

 پس مدتی از شیرینی پزی دست کشیدم و شروع کردم به خیاطی و روزهایم  را در این دست و آن دست کردن نخ و سوزن و پارچه و طراحی لباس برای عروسک های دخترم گذراندم، که البته این کار بیشتر از هر سرگرمی دیگری برایم ملال آور بود. خیلی زود دانستم اگر خیاطی را پیش بگیرم نه من از این حرفه خیری می بینم و نه آن پارچه های بی زبانی که قرار بود زیر قیچی های خشن و ناشیانه ی من تکه تکه شوند، خیری می بینند! این شد که با دنیای زیبای خیاطی هم خداحافظی کردم.

در کشاگیر همین برو بیا ها با خودم بودم که یک روز خیلی اتفاقی به یک نوشته ای از نویسنده ی محبوبم سر خوردم . وقتی یک نوشته ی کوتاه آن قدر به دلم می نشست پس چرا باید در خواندن کتابش تنبلی می کردم. این شد که شبانه چندین کتاب برای خودم از سایت های مختلف اینترنتی سفارش دادم و در این بین هر روز در اینترنت برای نوشتن بهتر و خواندن کتاب های متنوع، پیگیر موضوعاتی برای رشد در این زمینه بودم که اتفاقی با کلاس های نویسندگی آشنا شدم!

آشنایی با کلاس های نویسندگی همانا و دنبال اشتیاق خود رفتن همانا!

همین بود؛

تمام آن چیزی که من می خواستم؛ حتا بیشتر از آن! خواندن و خواندن و نوشتن!

بلاخره من راهم را پیدا کردم و زیبایی ظاهری فقط بهانه ای بود که من بتوانم خودم را از بین نوشته های خودم بیرون بکشم!!

.

به وقت ۱۰ فروردین ۱۴۰۰

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید