برنامهنویس بودن یعنی زندگیات توی دو چیز خلاصه بشه: سیستم و کافئین. من یه برنامهنویسم و راستش، اگه به خودم باشه، شاید بیست و چهار ساعتی هم از پای سیستمم بلند نشم. زندگی بیرون از این دنیای کدها؟ حوصلهاش رو ندارم. قبض؟ قسط؟ خرید خونه؟ حتی خرید نون؟ اگه میشد اینا رو هم با کد زدن حل کرد، دنیا بهشت میشد.
یه مدت درگیر یه پروژه سنگین بودم. دستهام داشت روی کیبورد پرواز میکرد، ذهنم توی توابع و حلقهها گیر کرده بود که یه روز گوشیم ویبره زد. پیام از همراه اول بود:
قبض موبایل شما پرداخت نشده است. لطفاً اقدام کنید.
فقط یه نگاه انداختم و گفتم:
الان وقتش نیست. و به کل یادم رفت...
چند روز بعد دوباره پیغام جدیدی اومد که:
مهلت پرداخت شما رو به پایان است.
اون لحظه با خودم گفتم:
یادم باشه آخر شب پرداخت کنم
ولی آخر شب، اینترنت قطع شد. فهمیدم حتی اگر بخوام هم، نمیتونم قسط رو پرداخت کنم. نشستم و به زندگیام فکر کردم. چقدر چیزهایی که بیرون از این اتاق اتفاق میافتن، به نظرم بیاهمیت شده بودن. فردا صبح که میخواستم با گوشیم زنگ بزنم فهمیدم که خطم یک طرفه شده
فقط یه جمله توی ذهنم اکو شد:
چرا اینقدر دیر یادم افتاد؟
یکی از همکارام که داستان رو شنید، با خنده گفت:
«امیر، تو که کدت رو به موقع مینویسی، چرا قبضهات رو نمیتونی به موقع پرداخت کنی؟»
گفتم:
«خب، کد زدن لذت داره. پرداخت قبض؟ استرس!»
اون گفت:
داداش، پرداخت مستقیم پیمان رو فعال کن. دیگه نه استرسی داری، نه یادت میره.
یه روز بالاخره قبول کردم امتحانش کنم. همه قبضها و اقساطم رو وارد سیستم کردم. از اون روز، زندگیام تغییر کرد. حالا دیگه لازم نیست وسط کد زدن، بلند بشم و برم سراغ پرداخت قبض یا قسط. سیستم خودش همه چیز رو انجام میده.
حالا هر وقت پیامک پرداخت موفق میاد، لبخند میزنم و با خودم فکر میکنم:
اگه زندگی رو مثل کد مدیریت کنی، همه چیز راحتتره.