SAJDAD
SAJDAD
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نگار؛صفحه چهارم:کشتی

امروز مثل روز قبل بعد کار

نا خواسته زدم تو بندر فرار

غروب تو بغض مثل بچگيام

وقتي نگام مي رسيد به آخر قطار

کشتي ها اومدن و رفتن

ولي کشتي من نمي ندازه لنگر

تو کدوم اقيانوس پنهونه

ميون کدوم آبها زندونه ؟

دوباره رفتم دوباره رو

انداختم زيرانداز پاره رو

بلندي بوق آخرين کشتي

بيدار کرد تو آسمون اولين ستاره رو

که روشن شد آسمون لاغر

يه کم معني داد اين انتظار ياوه رو

ريشه اعتصاب آب کرده بود شايد

که فراموش کرده بود انتظار ساقه رو

تو نيستي آبم گليه

تموم آفتابم گليه

بيداري اين روزا خواب تلخيه

.نيستي تموم خوابم گليه

کودکي نابم گلي

دستاي سابيده به تابم گلي نفسم رو راحت مي دزدن اما

نيستي صداي هاپ هاپم گليه

اقيانوسم مرد کشتي کجايي ؟

بندرم بازار فروش کلک شد

رخ نشون بده د لعنتي چوبت

ترکه ي شک شد باورم فلک شد

اگه نياي امشب وسط دريام

با اين که سرده مي لرزه دستام

اقيانوسم مرد کشتي کجايي ......

آهاي عابر

منم پامه

زنجير اين ساحل

رو به روم آب

پشت سرم خاک

گيرم وسط

ترسم اينه که مي ميرم وسط

وقتي مياي دل من دل شهر دل بندر مي گيرن واست

عمري اسيرم لعنت به دريا

کشتي ندارم لعنت به سرما

اين روزا شلوغه

اما بي فروغ

شايد که خود کشتي هم دروغه

منو تو بايد ياد بگيريم شنا

هر چند که اين درياي کوچيک بزرگه

بيا کشتي هم باشيم عابر بيا با هم بشيم مسافر

دستاي من حاضرين پارو بشين ؟

چشم من مي شي نا خداي من ؟

آهاي سينه، سکان من مي شي ؟

راه زيادي مونده تا خداي من

اگه نياي امشب وسط دريام

تموم راه رو مي رم با دستام

بيا کشتي هم باشيم عابر

بيا با هم بشيم مسافر



کشتینگاررمانسورنا
برای من کتاب خواندن،وقت گذراندن با یک دوست است..:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید