این اولین پستی هستش که دارم مینویسم پس اگه اشکالی دیدید و یا دیدگاهم سطحی بود عذر می خواهم.
مبحث جبر و اختیار یه مدتی هستش که برای من جذابه و باعث شده سوالاتی از خودم بپرسم. بنظر مباحث زیست شناسی و کارکرد مغز تاثیر به سزایی روی این مبحث میذاره؛در ابتدا ما در یک خانواده متولد میشویم با امکانات محدود با توانایی ها ویژگی ها و صفات مخفی ژنتیکی در خانواده ای با ویژگی های رفتاری متفاوت و تاثر گذار در سفر ما.از همون اول بنظر مثل یه نمایشنامه میاد نه؟ از همون ثانیه ی اول ضمیر ناخودآگاه طبق غرایز مثل صفحه ای که همه چیز رو ذخیره در مموریش میکنه عمل می کننهو به دنبال بقا هستن. شروع به یادگیری از افرادی که خانواده می نامیم می کنیم.مغز ما با دیدن شروع به الگو برداری از چیز های مختلف میکنه نحوه ارتباط و ویژگی های رفتاری که بخشیش در کودکستان و مدرسه و بخشی دیگرش متناسب با صفات اخلاقی و رفتاری خانواده شکل میگیره.اتکاء برای بقا و بعضی مهارت ها که با ژنتیک مثل موارد قبلی مرتبطه.وارد مدرسه میشه اتفاقات جدیدی براش پیش میاد و اصل مهارت هاش اونجا رشد میکنن که اون هم فقط بخش خیلی زیادیش به نحوه برخورد خانواده(نحوه تربیت) خانواده و قسمتی مدرسه شکل میگیره. و وقتی به سن حساس نوجوانی میرسه بخاطر ناتعادلی هورمونی و رشد ناگهانی و به حجم زیادی فکری و عاطفی رفتارش عوض میشه و با توجه به موارد قبلی نتیجه ای از ضمیرنا خودآگاه و خودآگاه حاصل میشه که گرایشاته و شروع میکنه به رشد کردن که سوشال مدیا تاثیر محیطی زیادی روش داره .متوجه شدین؟ همش تا الآن داستانی بود برای توضیح فلسفه ی جبر اسپینوزا که خلاصه ترین حالتش میشه هر کاری حاصل زنجیره ای علت و معلولی . مثل دلیل نوشتن این پست که احتمالا بخاطر تخلیه ی افکاره .ما فکر میکنیم که آزاد هستیم برای تصمیم گیری ولی محیطی که روی ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه ما تاثیر داشته و بهم متصله در یک تصمیم گیری مثل یک ترازو هستش که هر کفه ای از ترازو سنگین تر باشه تصمیم ما شکل میگیره ما فکر میکنیم که در فکر کردن و تصمیم گرفتن آزاد هستیم ولی افکار ما از محیط و سطح هوش و عوامل مرتبط و تصمیمات ما اون الگو هایی که مغز ما طی سال ها به نام تجربه، آموزش، کلیشه و..... شناسایی و ثبت کرده موجب تصمیم گیریه ما میشه.