برای همهی ما پیش آمده که در شرایط غم، خشم و حتی شادی خواسته باشیم احساساتمان را با دیگری در میان بگذاریم و قطعاً واکنشهای مختلفی را در این موارد تجربه کردهایم.
کدام یک دلچسبتر و آرامشبخشتر بوده است؟
بعضی افراد بدون توجه به تفاوت مسائل مطرح شده، میگویند: بهش فکر نکن، مهم نیست.
بعضی از افراد این فرصت را برای پند و نصیحت و یا یادآوری خطاهایمان مغتنم میشمرند: «دیدی گفتم این سرمایهگذاریها سود ندارد، تو هیچ وقت جوانب کار را نمیسنجی و به حرف دیگران گوش نمیدهی».
البته که در این موارد، غالباً میدانیم اشتباه کردهایم. ولی معمولاً این عبارت باعث میشود توجیهاتی بیاوریم که حتی خود نیز در شرایط عادی زیاد قبولشان نداریم. به هر حال کمکی به بهتر شدن حال ما نمیکند.
بعضی افراد هم شدیدتر از ما درگیر واکنش هیجانی میشوند. خیلی عصبانی، خیلی غمگین یا خیلی دستپاچه و نگران: «وای اینکه وحشتناکه، چه مصیبتی، دیگه هیچ کار نمیشود کرد».
در این موارد ما باید به ایشان کمک کنیم تا آرام شوند.
نکتهی مشترک در برخوردهای مختلفی که ذکر شد این است که تقریباً هیچ کدام در شرایطی که درگیر هیجانات شدید منفی هستیم، به ما کمک نمیکند و به همین دلیل دفعات بعد که در چنین شرایطی قرار گرفتیم، آن را به افراد فوق مطرح نمیکنیم.
اما اگر فکر کنیم، حتماً واکنشهای سازندهای را به یاد میآوریم که در شرایط دشوار به ما کمک کردهاند.
همدلی، تشخیص احساس دیگران و توجه به اوضاع و احوال از نقطه نظر آنان و یکی از ویژگیهای انسانی متعادل است که علاوه بر بهبود ارتباطات بین فردی، باعث کاهش خشونت و افزایش همبستگی و همکاری اجتماعی میشود.
علاوه بر پیامدهای ارتباطی ارزشمند، همدلی میتواند توانمندی فرد را برای تحمل شرایط دشوار، افزایش دهد.
توانایی همدلی با دیگران به طور مستقیم به توانایی ما در درک احساسات خودمان و تشخیص آنها بستگی دارد. هر چه در درک احساساتمان قویتر باشیم، راحتتر میتوانیم افراد در موقعیتهای هیجانی شدید را درک کنیم و شرایط را از دید آنها ببینیم.
باید توجه داشته باشیم که همدلی با همحسی یا همدردی متفاوت است. در همدلی متوجهیم که طرف مقابل در چه شرایط حسی قرار دارد، در حالی که ما خود درگیر حس نیستیم.
به طور مثال درک میکنیم که دوستمان چقدر برای از دست دادن پدرش متأثر است و شرایط سختی را تجربه میکند، در حالی که ما مشابه حس او را نداریم.
گاه خود فرد ما را در جریان احساساتش قرار میدهد. مثلاً میگوید: «چقدر به خاطر مکالمهای که ساعتی پیش داشته، خشمگین است».
اما گاه افراد به راحتی احساساتشان را بروز نمیدهند. ممکن است لازم شود از ایشان در مورد احساساتشان سوال کنیم، آنها را در لابهلای جملاتشان بیابیم، یا از روی نشانههای غیرکلامی حدس بزنیم.
یعنی به او نشان دهیم که متوجه شرایط وی هستیم. میتوان این مسئله را با بیان عباراتی نظیر: «میفهمم که خیلی از این موضوع عصبانی هستی» یا «درک میکنم که باید شرایط غمانگیزی باشد»، مطرح کرد.
ممکن است به نظر ما عصبانیت وی بیش از حد و نامتناسب باشد یا در شرایط مشابه، ما از موضوعی که برای وی پیش آمده، آنقدر غمگین نشویم.
او اکنون عصبانی و غمگین است و نیاز به همدلی دارد. ولی این الزاماً به معنی موافقت ما با افکار و احساسات وی نیست، فقط سعی میکنیم از دید او و با نیات و ملاکهای او به موضوع نگاه کنیم.
اگر احساس میکنیم او نیاز به راهنمایی دارد، پس از همدلی و تخفیف هیجاناتش در فرصتی مناسب که آرامش دارد، میتوانیم نکاتی را که به نظرمان لازم میرسد به او بگوییم. ولی بیان این موارد هنگامی که او به شدت درگیر هیجانانش است نه تنها سودمند نیست، بلکه فاصلهی ما را بیشتر میکند و به ارتباط بین فردی ما لطمه میزند.
شاید یک مورد ملموس، ارتباط والدین با نوجوان ناراحت و عصبانی باشد. به دلیل اشتباه فردی، مثلاً انتخاب یک دوست نامناسب، دچار مشکلات و بالطبع ناراحتی و خشم شده است.
در چنین مواردی سرزنش نوجوان و یادآوری اینکه قبلاً به او گفته شده است که فرد مناسبی را برای دوستی انتخاب نکرده، یا بیان اینکه همیشه دوستان نامناسبی انتخاب میکند، منجر به فاصله گرفتن نوجوان از والدین میشود و شاید او در آینده ترجیح دهد احساسات خود را با فرد دیگری که ممکن است انتخاب مناسب نیز نباشد، در میان بگذارد.
با پذیرش احساس خشم و عصبانیت، نوجوان راحتتر میتواند دربارهی احساساتش صحبت کند و ضمن اینکه از شدت احساسات منفی وی کاسته میشود، احساس میکند از طرف والدین درک شده و مورد حمایت قرار گرفته است که خود میتواند به بهبود ارتباط ایشان کمک کند و بستر مناسبی برای پذیرش راهنماییهای والدین در یک فرصت مناسب آتی ایجاد کند.
مرکز آموزشی – توانبخشی مشکلات ویژه یادگیری ذهن فرزام با برگزاری دورههای بهبود مهارتهای رفتاری (DBS) آماده خدمات رسانی به شما والدین گرامی و فرزندان دلبندتان میباشد.