•جادوگر انگشت اشاره اش رو به سمت آتریس گرفت.
+نمیفهمم منظورت چیه؟
_میدونی من عادت دارم،مشکلات رو از ریشه درست کنم،ریشه مشکل توهم اینه.
اینم قرار دادی که باید امضا کنی،بادقت بخونش تابعد نگی سرم کلاه رفته چون بعد امضا برگشتی درکار نیست.
برگه هارو ازش گرفتم تا بخونمشون، ولی وقتی به چیزی که جادوگر ازم میخواست فکر میکردم واقعا ترس وجودمو فرا میگرفت،ولی نمیخواستم بفهمه.درحال خوندن برگه ها بودم که صدای جادوگر اومد
_البته این نیمی از چیزی هست که من ،کاردیگه ای هم هست که باید برام انجامش بدی.
_البته این نیمی از چیزی هست که من میخوام،کار دیگه ای هم هست که باید برام انجام بدی
+چه خوش اشتها تشریف داری،حالا چه کاری هست؟
+چه خوش اشتها تشریف داری،حالا چه کاری هست؟+چه خوش اشتها تشریف داری،حالا چه کاری هست؟
_عجله نکن،بزار آروم آروم پیش بریم. قرار داد رو خوندی؟
+خوندمش،از نظر من مشکلی نداره.
_پس،امضاش کن،نوشیدنیت فراموش نشه.
+مجبورم بخورم؟!
_آره،زوری.
آتریس بعد از خوردن نوشیدنی،خودش رو داخل ماشینش دید،هنوز هم باورش نمیشد اینکارو انجام داده باشه اما با دیدن برگه قرارداد،چاره ای جز باورکردن نداشت.
رییس داره میاد،همه چیز آمادس؟بچه ها اومد به صف شید.
اخلاقش خیلی سگیه؟خدا به فریاد برسه.