ویرگول
ورودثبت نام
Violetromance
Violetromanceسلام بنده نویسنده هستم در ژانر فانتزی وعاشقانه میخوام رمانم رو اینجا قرار بدم،امیدوارم بخونید و لذت ببرید.پیج اینستای من @violetroma.nce
Violetromance
Violetromance
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

روح از من جسم از تو

پارت هشتم

*اوووم،میدونستی اینجا همه بهت میگن جادوگر؟

_چه مزخرفاتی،خودت هم خوب میدونی که جادوگرا وجود ندارن.ایناهمش قصه اس.اینم بهت بگم من جادوگر نیستم.

*پس چی هستی؟

_اسمت شیوابود؟

*اهوم.

_خب شیوامیدونی بختک چیه؟

*آره

_خودت تنها میخوابی؟

*آره مامانم گفته دیگه بزرگ شدم.

_خب من یه بختکم،امشب که خوابیدی من پیشتم و دارم بهت نگاه میکنم اینجوری

یه گوشه لبم رو کج کردم وبه سمت بالا دادم چشمام رو حالت خبیثانه ای دادم و بهش خیره شدم ،دخترک جیغی کشید و نفهمید کجافرار کنه.

_ازکاری که کردم احساس رضایت میکردم.بچه پرو،اخه جادوگر چه پخی هست حالا. اینو گفتم .وحس کردم دست یکی خورد به شونم‌. _میدونی که نمیترسم،پس خودتو خسته نکن. ببینم تو از کی اینجایی؟

+از همون موقع که فکر کردی اون واسه ادا درآوردنای تواینجوری ترسیدو رفت. ببین عزیزم کنجکاوی بچه هارو باید یه جوری رفع کنیم دیگه مگه نه؟

_خب الان بچه میره به مامانش میگه.دیونه ای چیزی زدی؟!

+بنظرت کسی حرفش رو باور میکنه؟تواین دنیا صادق ترین موجودات بچه هان،ولی بازم از نظر پدرمادرشون فقط توهم زدن.

_اهوم.حالا چرا اومدی اینجا؟

+یه خبرخوب برات دارم.

_اون وقت چه اون خبرت؟

+به زودی زمان اجرای نقشمون فرا میرسه،یادت نرفته که؟

_منظورت نقشه خودته دیگه.وااای چه خبرخوبی بهم دادی.شبانه روز منتظربودم،باورت نمیشه.

+ازقیافت معلومه چقد خوشحال شدی.اصن اشک تو چشمات حلقه زد.خب به من چه میخواستی قبول نکنی.



رضایتنقشهدخترک
۴
۰
Violetromance
Violetromance
سلام بنده نویسنده هستم در ژانر فانتزی وعاشقانه میخوام رمانم رو اینجا قرار بدم،امیدوارم بخونید و لذت ببرید.پیج اینستای من @violetroma.nce
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید