Violetromance
Violetromance
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

روح از من جسم از تو

پارت چهارم.+


+بهتره قبل از اومدن فکرهاتو کرده باشی،ببینم تو چیزی برای از دست دادن نداری؟خوشم نمیاد بعدش بیای بگی پشیمون شدم و منم مجبور بشم اون روح خوشگلتو ازت بگیرم.


_ فکر نمیکنم فرصتی برای پشیمونی من باشه من خودم رو برای همه چیز اماده کردم،چیزی هم برای از دست دادن ندارم. و من حتی اینو هم میدونم هرکاری یه بهایی داره و برای انجامش هیچ ترسی ندارم.


+خوبه دختر شجاعی هستی،معلومه انتخابت رو کردی‌.نوشیدنی چیزی میل داری برات بیارم؟


_نه ممنون. ببینم شما باهمه مشتریانتون اینجوری هستید؟


+معلومه که نه،ولی اونایی که خاصن آره.جادوگر اینو گفت وبه آتریس چشمک زد.


_خاص؟!! منظورت چیه؟میشه واضح تر توضیح بدی؟


راوی:

جادوگر توی دلش گفت:دختره احمق نمیدونی وجودت چقدر برای من مهمه وگرنه صبر نمیکردم تا بیای وبهت احترام بزارم اونم بعد از این همه وقت منتظرگذاشتنم بعد رو به آتریس کردم و بالبخند گفت:


+خب تو فرقت اینه که دختر مصممی هستی رسیدن به هدفت برات مهمه من شجاعت رو در تو میبینم تو


_اها.یعنی این هیچ منفعتی برای شما نداره؟


+اون که داره. بالاخره باید برای بدست آوردن یک سری هدف ها باید یه سری چیا رو فداکنی . مگه بهت نگفتم خوب فکراتو کن و درضمن کاری هست که فقط تو از عهده انجامش برمیای.ببین این یه معامله است.من به تو کمک میکنم تا خلاص شی،تو هم به من کمک میکنی.


_راستش داشت تعریفات باورم میشد،به هرحال این چه کاریه که جادوگری مثل تو به آدمی مثل من نیاز داره؟خنده دار.


+خب بخند،تو خودتو خیلی دست کم میگیریا،ماقرار باهم سرنوشت خیلی هارو تغییر بدیم. فقط برای شروع من به این احتیاج دارم.



روحدخترزرنگناچارمجبور
سلام بنده نویسنده هستم در ژانر فانتزی وعاشقانه میخوام رمانم رو اینجا قرار بدم،امیدوارم بخونید و لذت ببرید.پیج اینستای من @violetroma.nce
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید