ویرگول
ورودثبت نام
زندگی
زندگی
زندگی
زندگی
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

قسمت نهم خرید کلاه گیس و پنهان کردن کچلی دخترم

بعد از آن روز تلخ که موهای دخترم به‌صورت دسته‌دسته می‌ریخت، فهمیدم باید راهی پیدا کنیم تا کمی از این درد و ناراحتی را برایش کم کنیم. یکی از تصمیم‌هایی که گرفتیم، خریدن کلاه‌گیس بود؛ چیزی که بتواند باعث شود احساس بهتری نسبت به ظاهرش داشته باشد و وقتی در جمع حضور دارد، کمتر به ریزش موهایش فکر کند.

رفتن به مغازه‌های فروش کلاه‌گیس برای من و دخترم تجربه‌ای جدید و کمی عجیب بود. دخترم که همیشه موهای بلند و پرپشتی داشت، حالا باید با واقعیتی روبرو می‌شد که دوست نداشت. انتخاب کلاه‌گیس مناسب، رنگ و مدل آن که به او بیاید، ساعتها طول کشید و دخترم چند بار از اینکه موهایش را از دست داده بود، بغض کرد.

اما وقتی اولین بار کلاه‌گیس را سرش گذاشت و در آینه نگاه کرد، لبخندی زد که انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شده بود. آن روز فهمیدم که این تکه کوچک می‌تواند امید و اعتماد به نفسش را زنده نگه دارد.

با کلاه‌گیس، او توانست دوباره به مدرسه برود، با دوستانش بازی کند و زندگی را کمی راحت‌تر ادامه دهد. هرچند ریزش موها سخت بود، اما این انتخاب کمک کرد تا به خود یادآوری کند که زیبایی واقعی‌اش چیزی فراتر از ظاهر است.

اما اینجا جا دارد درباره فرهنگ‌سازی صحبت کنیم؛ متأسفانه برخی افراد به دخترم نگاه‌های خاصی می‌کردند، چون نه تنها موهایش ریخته بود، بلکه ابرو و مژه هم نداشت و در سن بلوغ بود که برای خودش خط چشم می‌کشید و ابروها را نقاشی می‌کرد. باید نگاه‌ها را تغییر دهیم؛ همه چیز به مد و ظاهر نیست. بسیاری از این انتخاب‌ها از روی ناچاری و بلاتکلیفی است. اگر آرایش نمی‌کرد، طوری به نظر می‌رسید و اگر می‌کرد، طوری دیگر.

همسرم بسیار به نگاه‌ها حساس بود و چند بار نزدیک بود با بعضی افراد بحث کند، اما جلوی خودش را گرفت. لطفاً به اطرافیان انگ نزنیم و آن‌ها را قضاوت نکنیم آیا می دانید زیر ان کلاه گیس چه غمی نهفته است

کلاه گیسدخترم
۲
۰
زندگی
زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید