م.عرفان.نوحه‌خوان
م.عرفان.نوحه‌خوان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اندیشیدن

اندیشیدن آدمی را به مرزی می‌کشاند، که یک‌سوی آن باغی‌ست از گل و ریحان ، و سوی دیگرش صحرایی با سرمایی گزنده.
اما وقتی با حیرانی روی آن مرز ایستاده‌ای، خوب می‌دانی که ساقه‌ی آن گل‌ها از دروغ، و ریشه‌ی آن، امیدها، ترس‌ها و خواست‌های درونی بشر است.
ابر مردی باید تا با جرأتِ‌تمام پا در صحرای سرد، خشک و بی‌آب‌و علفی بگذارد، که هرچه هست، واقعیت و حقیقت است. دروغی در میان نیست.
یک وادی هولناک که هرچه می‌کاوی حقایق است.
حقایقی که در مقابل امیدها، خواست‌ها، امیال و آرمان‌های «بنیادی» تو هستند.
اما در آن وادی یک‌چیز است که آرامت می‌کند. آن هم «صداقت با خویشتن» است.
حالتی که گرما و سکوت زیبایی در دلت می‌آورد که با آن، تمام تلخی‌ها را به جان می‌خری، همان زهرهایی که حاصل پذیرفتن آنچه هست که منطقی و عقلانی‌ست.
هرچه باشد از «دروغ به خویش» اثری نیست، همان قضایای بی‌پایانی که هم مفهومشان تهی‌ست و هم توجیهشان غیر عقلانی و برخاسته از امیال بشر.
{ زیستِ اصیل در سرمایی‌ست منجمد کننده،
اما به زیستنش می‌ارزد. }

محمد عرفان نوحه‌خوان ?️?

فلسفهحکمتدروغزندگیاندیشه
دوستدار پژوهش و حکمت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید