برای من ترسناک ترین نوع زندگی آن است که بر مبنای بعډ جمادی و حیوانی انسان باشد.
آن نوع زندگی که سنگی باشم چونان هزاران سنگ دیگر که در رودخانهی پرخروش زمان و مکان بیاختیار در حرکتاند و ارادهای کور و لاشعور آنهارا پیش می برد. بیزارم از مبدل شدن به خیل عوامالناسی که صاحب ذوق و عشق و معرفت نیستند و خوشیها و غليان احساسات زودگذر را برگزیده اند، چون توانایی درک عظمت و شکوه هستی ، هنر ، عشق و حکمت را ندارند. و از هستی در عجب نیستند. و صرفا هستند تا زمانی که باشند.
موجوداتی که گویی همه چیز جهان برایشان تعریف شده است، و هر چیز به نظرشان بدیهی ست. چه منزجر کننده است تماشای چنان افرادی که کم هم نیستند.
معمولا این افراد ، از هر آنکه همچون خودشان نیست در عذاباند ، چون او دلیلیست بر اتهام زیست نباتی-حیوانی آنان. و می خواهند که او هم همچون آنان شود، بنشیند و از شوق و شور بایستد بلکه در مغزهای کوچک زنگ زده شان بگنجد. و همچون آنان تنی کهنه شود و سنگی سرد و سخت، که هیچ در او اثر نکند جز مواد لازم مغذی برای بودن صرف.
محمد عرفان نوحهخوان ?️?