روانکاوی به عنوان یک موضوع بحث برانگیز شناخته شده است و اعتبار آن به عنوان یک علم بسیار مورد اختلاف است.
با این وجود ، تأثیر آن در روانپزشکی نسبتاً برجسته است ، البته در بعضی از بخشها بیشتر از بقیه است. تحلیل فیلم ، افسانه ها ، دیدگاه های فلسفی به عنوان فرویدو مارکسیسم و سایر پدیده های فرهنگی.
رشد فرد با توجه به وقایع غالباً فراموش شده در اوایل کودکی مشخص می شود ، نه فقط با ویژگی های ارثی.
رفتار و شناخت انسان تا حد زیادی توسط محرکهای غریزی تعیین می شود که ریشه در ناخودآگاه دارند.
تلاش برای آگاهی از چنین محرک هایی باعث ایجاد مقاومت در قالب مکانیسم های دفاعی ، به ویژه سرکوب می شود.
درگیری بین مواد آگاهانه و ناخودآگاه می تواند منجر به اختلالات ذهنی مانند روان رنجوری ، صفات روان رنجور ، اضطراب و افسردگی شود.
مواد ناخودآگاه را می توان در خواب و اعمال ناخواسته ، از جمله طرز رفتار و لغزش زبان یافت.
رهایی از اثرات ناخودآگاه با وارد کردن این مواد به ذهن آگاه از طریق مداخلات درمانی حاصل می شود.
"مرکز فرآیند روانکاوی" انتقال است که به موجب آن بیماران با طرح احساس عشق ، وابستگی و عصبانیت به تحلیلگر ، درگیری های نوزادی خود را زنده می کنند.
در طول جلسات روانکاوی ، معمولاً 50 دقیقه به طول می انجامد ،
در حالت ایده آل 4–5 بار در هفته ، بیمار (یا تحلیلگر) ممکن است روی یک کاناپه دراز بکشد ، در حالی که تحلیلگر اغلب درست پشت و خارج از دید قرار می گیرد. بیمار افکار خود را بیان می کند ، از جمله انجمن های آزاد ، تخیل ها و رویاهایی که تحلیل گرها از آن درگیری های ناخودآگاه ناشی از علائم و مشکلات شخصیتی بیمار را استنباط می کند.
از طریق تجزیه و تحلیل این تعارضات ، که شامل تفسیر انتقال و انتقال متقابل است (احساسات تحلیلگر نسبت به بیمار) ، تحلیلگر با دفاع پاتولوژیک بیمار روبرو می شود تا به بیمار کمک کند تا بینش پیدا کند.