کودک سیزدهسالهٔ یارندیده + لکن تب معشوق کشیده؛
دلبرا جامٖ جَم و جان و جهان خون کردی آسمان را شفق و مشرق و مغرب کردی سر شوریده و شیدایی و آشفته مَراست نازنینا دل و دلداده و دلدار به یغما کردی