الهه حیدرپور
الهه حیدرپور
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

چند مَنِ نیم‌مَنی

خودم هم نفهمیدم چه شد که تئاتر شلوغ زندگی‌ام، به قوارهٔ یک پیرمرد نقال در قرن ۲۴ درآمد.
درست جایی که نیاز به شنیده‌شدن داشتم، شنونده‌ها چماق بی‌مهری بر سرم زدند و اسب بدرود آزین بستند.
من ماندم و تکه‌هایی از تنهایی که البته گه‌گاهی پشت ابرٖ حضور دیگران با من قایم‌باشک‌بازی می‌کرد.
شب‌ها نان و تنهایی سق می‌زدم و روزها صابون همدمی شاید همدل به دل می‌مالیدم.
مجالی برای یافتن نداشتم، دست به ساختن زدم. مغزم را به چند قسمت نامساوی تقسیم کردم و جداگانه به هرکدام پرداختم؛ رشدشان دادم و بر پر و بالشان افزودم. هرکدام جان گرفتند و تمام‌قد برای شنیده‌شدنم ایستادند.
تا خواستم درگیر زندگی‌کردن رؤیاهای شبانه شوم، غول معجزه بر تک‌شاخ رؤیاها چیره شد و افسارش را به‌دست گرفت.
باورکردنی نبود! شنونده‌ها زبان باز کرده، حرف می‌زدند!
منٖ مرکزی را دست‌و‌پابسته به ایالت من‌هایٖ ساخته و نه یافته تحویل دادم و شدم چند من که نیم‌من هم نمی‌ارزید.
دست و پایم را نخ زدند و ناچار به هر سازی زدند، سر سازگاری فرود آوردم.
با نطق‌های متضاد، خشت‌خشت وجودم را تحریف کردند و مرا به نسخهٔ سانسورشده‌ای بدل نمودند که با آدم تنهایٖ روزهای بی‌همدمی، تفاوتی فاحش داشت.
این روزها که زبانم از آن خویشتن نیست، این روزها که مجالی برای سخن و اندامی برای عرض نیست، از غفلت حکّام خودکامه استفاده می‌کنم و پیغامم را این‌گونه می‌رسانم که برادران، خواهران؛ پیشکش نامبارکی که مقابل شماست، منٖ محدودشده‌ای است که از فیلتر هرزه‌زبان‌های دسیسه‌چین به‌صورت غیر اورجینال به دستتان می‌رسد.
به گیرنده‌هاتان دست نزنید و برای سرکوب شورشیان افسارگسیخته دعا کنید.
امید دارم که سد چند منی را شکسته و دست آخر تبر را بر گردن منٖ بزرگ بیاویزم.









دانش‌جوی جامعه‌شناسی شیفتهٔ شمس‌شناسی دوستدار کلام و کلمه نویسندهٔ کتاب و دکلمه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید