الهه حیدرپور
الهه حیدرپور
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

کمی شعر...


سیزده‌ساله بودم که چشمهٔ ذوق و قریحه بر کوهسارٖ زبان و دندان و زنخدان جوشش گرفت و اولین ابیاتی که اتفاقاً هیچ تلاشی برای قافیه‌سازی و موزون‌بودنش نکرده بودم، سروده شد. سایرین که از استعداد درونی‌ام مشعوف و مسعود بودند، اصرار به جمع‌آوریٖ اشعارم در دیوان‌چهٔ کوچکی نمودند که مختصراً بگویم: نرفت میخ آهنی در سنگ و گفته‌هایشان اثری بر من نگذاشت و تمام آن‌چه سروده بودم، به‌دلیل عدم حفظ و حراست، بعضاً میان دفترچه‌‌های یادداشت و کتب درسی جا ماند. از جملهٔ تمام آن ابیات، چندبیتی در حافظه ام جا خوش کرده که آن را در ذیل آورده‌ام:

هرچه کردم که بگویم نفسم بسته به توست
غمٖ عالم به دلم ریخت و حاشا کردم
من که گفتم غمٖ عالم همه از دوریٖ توست
لعنت و لعن و لعین بر من و دلتنگیٖ من


دانش‌جوی جامعه‌شناسی شیفتهٔ شمس‌شناسی دوستدار کلام و کلمه نویسندهٔ کتاب و دکلمه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید