ویرگول
ورودثبت نام
Fariba28
Fariba28
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

قرنطینه،تکنولوژی،سلامتی

قبل از هر سخنی سلام

درست روز هفتم اسفند‌ماه بود که قرنطینه برای خانواده‌ی من به‌صورت کاملا رسمی شروع شد، (د‌َنگ دَنگ:صدای زنگ شروع قرنطینه)، ذهن تک‌تکمون پر بود از ترس و سوالای بی‌جواب. وای یعنی قراره چی بشه؟ نکنه عزیزانمون رو از دست بدیم؟ (البته در ایران قبلش باید گفت: خدایی نکرده).


چند روزی به همین حالت سپری شد و کم‌کم داشتیم خودمون رو عادت می‌دادیم به شرایط جدید، برای مامان‌بزرگ واتس‌اپ نصب کردیم که بتونیم صورت ماهشو ببینیم بدون این‌که خطری تهدیدش کنه و خدایی نکرده مریض بشه. حالا دیگه همه‌ی اعضای خانواده زمانِ بیشتری رو کنار هم بودیم و باهم وقت می‌گذروندیم. ساعت‌ها بازی می‌کردیم، تمام فیلمای سینمایی ایرانی و خارجی رو دیدیم و درو کردیم. نه انگار قرنطینه اون‌قدری که فکرشو می‌کردیم ترسناک و کسل‌کننده نبود.

درسته بی‌برنامه شروع کردیم ولی کم‌کم یه نظم خاصی به زندگیمون حاکم شد، سر یه ساعت مشخص کل فامیل با هم تماس تصویری داشتیم و دورهمی‌هامون سرجاش بود البته با این تفاوت که از قاب گوشی یا لپ‌تاپ چهره‌های همدیگه رو نظاره‌گر بودیم، آها تا یادم نرفته اینو بگم: حالا دیگه از نظر مامان‌بزرگ گوشی و اینترنت چیزِ بدی به‌نظر نمیومد. درسته تا قبل از این شرایط همیشه به ما گیر می‌داد که بابا چه خبره توی این گوشیاتون که بیست‌وچهار ساعته سرتون از توی گوشی بیرون نمیاد؟! دست آخرم می‌گفت باید یه سبد جلو در باشه همون موقع که میاین توی خونه گوشیاتونو بذارین همونجا. ولی ما جوون‌ترا انگار می‌دونستیم قراره کرونا بیاد و همین گوشی بشه تنها راه ارتباطمون با عزیزای دور و برمون! چون بی توجه به حرف مامان‌بزرگ همچنان سرمون تو گوشی بود و اون بنده خدا هم وقتی می‌دید حرفش خریدار نداره تلویزیون رو روشن می‌کرد و با فیلمای تکراری سر خودشو گرم می‌کرد.

میخوام بگم: دنیا همین‌قدر میتونه وارونه بشه اونم به راحتی آب خوردن.

الان ما دلمون می‌خواد یه لحظه بودن و حرف زدنای مامان‌بزرگ رو، و اون الان معتقده که گوشی چقدر خوبه و ساعت‌ها سرش تو گوشیه تا بتونه از حال بچه‌هاش باخبر باشه.


خب از این قسمت داستان که گذر کنیم می‌رسیم به اینجا که: قرنطینه اون‌قدرا که فکرشو می‌کردیم بدم نیست، روزها یکی پس از دیگری سپری می‌شدن و من از این‌که تونستم جلوی این ویروس ترسناک و بی‌رحم بایستم و مبتلا نشم احساس غرور می‌کردم. اما بی خبر از این‌که درسته ویروس نتونست منو از پا دربیاره ولی خودم داشتم با خودم همین کارو می‌کردم، به‌خاطر کم‌تحرکی بیش از اندازه و بیرون نرفتن، دچار مشکلات ضعف عضله و زانو درد شدم. به‌خودم که اومدم دیدم دیگه حتی نمی‌تونم تا سر کوچه برم و برگردم چون زانو درد شدیدی داشتم.

باز دوباره همون گوشی به کمک من اومد و البته یه دوست مهربون، زنگ زدم به دوستم که یه برنامه ورزشی برام بنویس که بتونم دوباره رو پای خودم وایسم. برنامه رو نوشت و از طریق فیلم به‌صورت آنلاین برام فرستاد و گفت زیرنظر خودم ورزش رو شروع کن تا دوتایی باهم پیشرفتتو ببینیم.

همه‌ی این حرفارو زدم که بگم: کرونا باعث شد سبک زندگیمون و حتی نوع تفکرمون و دیدگاهمون نسبت به دنیای اطرافمون خیلی تغییر کنه. تکنولوژی و ارتباط از راه دور هم میتونه قشنگ باشه اگه بلد باشیم درست ازش استفاده کنیم و زیر ساخت لازمش موجود باشه

الان دیگه مامان‌بزرگ میدونه استیکر قلب ینی همون “عاشقتمِ” خودمون. یا مثلا خود من فهمیدم که دوبار بزنم روی پروفایل اینستاگرامم بین دوتا حساب کاربریم جابجا میشم. اینم فهمیدم که استیوجابز می‌تونست خیلی قوی‌تر عمل کنه، تو قرنطینه کلی باگ کشف کردیم.


به هرحال باید یاد بگیریم و فکر کنم دیگه یاد گرفتیم که همه چیز درحالی‌که خیلی ارزشمند و با ثبات به‌نظر میاد واقعاً، نیست.

زندگی کوتاهه، باید اونو بلد باشیم و ازش لذت ببریم حتی تو این شرایط که به نظر افتضاح میاد.

کلام آخر: با مامان‌بزرگا (همه‌ی بزرگا) مهربون باشیم چون بزرگترین نعمت زندگیمون هستن.

به امید روزهای قشنگ و سرشار از سلامتی برای دنیا


قرنطینهتکنولوژیمامان بزرگروایتگر باشروایتگرباش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید