از بچگی، وقتی همه میگفتن میخوان دکتر بشن، مهندس بشن یا حتی خلبان، من یه رویای عجیب داشتم: میخوام پیمان باشم. مامانم میخندید و میگفت: پیمان؟ یعنی چی؟ میگفتم یه چیزی باشم که همه کارارو راحت کنه، همه قبضها و قسطها رو سر وقت پرداخت کنه، استرس مردم رو کم کنه و زندگیشون رو مرتب کنه مامان لبخند میزد و میگفت: خیلی ایده جالبیه، ولی یه کم عجیب!
بزرگتر که شدم، فهمیدم دنیای واقعی چقدر شلوغ و پر از استرسه. یکی قبض برقشو یادش میره، یکی قسط وامش عقب میافته، یکی دیگه به خاطر یه پرداخت فراموششده، باید وقت و انرژی زیادی رو از دست بده. همونجا بود که دوباره یاد رویای بچگیم افتادم:
اگه من پیمان بودم، همه این کارا رو برای بقیه انجام میدادم.

تصور کن، یه نفر سرش شلوغه و قبض برقشو یادش رفته. من، به عنوان پیمان، سریع وارد عمل میشم و قبضو پرداخت میکنم. یه نفر قسط وامشو جا انداخته؟ من قبل از اینکه جریمه بشه، تسویهش میکنم. حتی اگه کسی وسط یه سفر باشه و وقت نکنه به پرداختهاش فکر کنه، من مثل یه قهرمان نامرئی حواسم بهش هست.
آرزوم اینه که یه روز صبح یکی از مردم وقتی پیام پردخت انجام شد رو میگیره، لبخند بزنه و بگه:
چقدر زندگی آرومتر شده، مرسی پیمان!
حالا که به این فکر میکنم، میبینم پیمان بودن، فقط یه سیستم پرداخت نیست. یه راه برای ساختن آرامش تو زندگی مردمه. شاید من هیچوقت نتونم خود پیمان باشم، ولی مطمئنم با استفاده از دایرکت دبیت پیمان، یه گوشه از این رویا رو تو زندگیم دارم.