سحر فیضی
سحر فیضی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

دريا

درياچه اورميه
درياچه اورميه

هرسال تابستان كه مي‌شد، خوشحالي ما بچه ها به خاطر فصل دريا آغاز مي‌شد. با شور و شوق منتظر رفتن به درياچه اورميه و شنا بوديم. بزرگترها وقتي رسيدن ماه "قويروق دوغان" را اعلام مي‌كردند، خوشحالي ما صدچندان شده و لوازم را آماده مي كرديم. اين نام اشاره به ماه توليد مثل آرتمياهاي دريا در گرماي تابستان داشت كه داخل آب پر از آرتمياها كه شبيه ميگوهاي بسيار ريزي بودند، مي شد.

خانواده ها شروع به آماده شدن مي‌كردند، لباس اضافه،‌دبه هاي آب گرم، هندوانه و خيار و ميوه هاي ديگر، بعضي ها چادر هم برمي‌داشتند، قابلمه هاي پر از غذا و لوازم آش دوغ، دمپايي و خلاصه هرچه لازم بود. بعضي اكثر اوقات چندخانواده‌ با هم به دريا مي‌رفتند و شايد ميني‌بوسي كرايه مي‌كردند.

ما اكثرا چندخوردو با هم به دريا مي‌رفتيم، گاهي پدربزرگم وانت مخصوص خودش را هم مي‌آورد. به دريا كه مي‌رسيديم بعد از حمل وسايل به ساحل و زدن چادر يا سايبان، آماده شده به داخل آب مي‌رفتيم. خود را در بين امواج زيباي دريا مي‌انداختيم و بازي مي‌كرديم. شنا بلد نبوديم و چون آب شور بود، بايد مواظبت مي‌كرديم تا آب داخل چشمان‌مان نشود. هميشه خيار همراه داشتيم، هرزمان آب شور وارد چشمانمان مي‌شد، خيار را گاز مي‌زديم و با قسمت تميزش چشمانمان را پاك مي‌كرديم. خوردن آن خيارها كه با آب دريا شور مي‌شدند، چقدرلذت بخش بود و چه خوش‌طعم بودند. داخل آب راه مي‌رفتيم و همديگر را گاهي داخل آب هل مي‌دادیم.

دنبال هم می‌دویدیم، ناشیانه ادای شنا کردن را در می‌آوردیم یا با گرفتن دستان هم، دایره‌ای تشکیل می‌دادیم و آواز می‌خواندیم.

از شانه بزرگترها آویزان می‌شدیم و آنها ما را به قسمت‌های عمیق‌تر می‌بردند. یا روی دست‌هایشان دراز می‌کشیدیم و آنها ما را در آب حرکت می‌دادند و به ما روی آب ماندن را یاد می‌دادند.

به خاطر وجود نمک و املاح زیاد، در آب غرق نمی‌شدیم و می‌توانستیم در آب شلوغی کنیم.

گاهی به تقلید از بزرگ‌ترها سرمان را در آب فرو می‌بردیم، اما باید حتما چشم‌ها و بینی مان را می‌بستیم تا آب شور اذیت‌مان نکند.

بعد از بازی و آب‌تنی خسته به ساحل می‌رفتیم و هندوانه ای می‌خوردیم. و روی ماسه ها بازی می‌کردیم.

بزرگترها خود را زیر ماسه ها فرو برده و گاهی تا گردن دفن می‌شدند، اعتقاد داشتند که این کار شفابخش است و خصوصا به درمان درد مفاصل و بیماری های پوستی کمک می‌کند.

در ساحل پر از جلبک های سبز خوراک پلیکان‌ها بود که آنهم خواص درمانی خاص خود را داشت و برخی آنها را به تن خود می‌مالیدند.

در بين شنا سري به نهار هم مي‌زديم و غذاي مختصري مي‌خورديم، ما تا عصر مشغول شنا، بازی و فعالیت بودیم، عصرها آب دریا خنک می‌شد و ما با خستگی زیاد از آب بیرون می‌آمدیم. و با آب دبه ها تن مان را می‌شستند تا نمک ها پاک شوند. یادم است یکبار آب دبه ما را شخص دیگری مصرف کرده بود و ما مجبور شدیم بدون شستشو به خانه برویم، به محض رسیدن به خانه به حمام رفتیم، اما بدن‌مان پر از بلورهای نمک بود و پوست‌مان زیادی سوخته بود.

بعد از شستشو غذا می‌خورديم و بخش اصلي و جذاب برنامه خوردن آش دوغ بود كه اغلب همان‌جا پخته شده بود.

دم غروب دريا بسيار زيبا و ديدني بود. پرتوهاي درخشان خورشيد بزرگ و نارنجي رنگ بر امواج دريا مي‌تابيد و تلولو درخشاني در برخورد با درياي نمكين ايجاد مي‌كرد. آب دريا پر از الماس‌هاي براق متحرك بود. با بازتاب نور خورشيد بر آب دريا همه جا رنگ گرم نارنجي به خود مي‌گرفت و اكثر مردم بساط خود را جمع و به خانه‌هاي شان برمي‌گشتند.

برخي خانواده‌هاي خوش‌ذوق شب را كنار دريا اتراق مي‌كردند و تا صبح از تماشاي تصوير ماه در آب و صداي موج‌هاي دريا مست مي‌شدند و حتي بعضي افراد شب‌ها زير نور مهتاب تني به آب مي‌زدند.

بيدار شدن با صداي امواج آب و ديدن طلوع خورشيد و انعكاس زيباي آن بر آب دريا، بسيار وسوسه انگيز است و خاطراتي فراموش نشدني را رقم مي‌زند.

طلوع خورشيد در دريا
طلوع خورشيد در دريا


موقع برگشت به خانه، بي‌توجه به خستگي شديد، آواز مي‌خوانديم و شادي مي‌كرديم. خصوصا اگر در بخشي از مسير اجازه پيدا مي كرديم تا سوار پشت وانت پدربزرگم شويم، تا رسيدن به منزل موهاي‌مان را به دست باد مي‌سپرديم و تا مي‌توانستيم بلند آواز دسته‌جمعي مي‌خوانديم و دست مي‌زديم.

شب خسته و آفتاب‌سوخته به حمام مي‌رفتيم و بعد از حمام به رختخواب رفته و تا فردا ظهر مي‌خوابيديم.

بدين ‌ترتيب ما در فصل دريا چندين بار دسته‌جمعي به دريا مي‌رفتيم و جزء برنامه‌هاي روتين تابستان‌مان قلمداد مي‌شد.

و در زمان‌هاي ديگر هم براي تماشا و پيك نيك به كنار دريا مي‌رفتيم، بدون شنا. ديدن آب‌هاي درخشان و بيش از هزاران پرنده متنوع در تالاب‌هاي زيباي منطقه در پيرامون دريا، چشمان‌مان را نوازش مي‌داد و به درستي آنجا از زيباترين و رويايي‌ترين نقاط بود.


شادیخاطرات
کارشناس ارشد روانشناسی، کوچینگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید