در ادبیات ایران، ناز کشیدن از معشوق چیز عجیبی نیست. حتی پاسخ ندادن های او و انتظار زیاد کشیدن هم روال معمولی عاشق شدن است.
بالزاک با قلم خود در کتاب کمدی انسانی، پیچیدگی روابط را در نهایت جذابیت نشان داده است.
ژنرال و دوشس دولانژه عاشق یکدیگر میشوند. اما بی تجربگی آنها باعث میشود تا هر کدام در جایی به یکدیگر بیش از حد اهمیت و در حایی بی محلی کنند. تا جایی که ژنرال از طریق رفیقش متوجه میشود که زن مورد علاقه اش در حال بازی دادن و فریب اوست.
دوسش زیبا همواره مردان را تا پای سراب میبرد و تشنه بر میگرداند. مانند گل زیبایی همه را به خود جذب میکند و در نهایت با خار های خود آنها را زخم میزند.
ژنرال در جایی میگوید:
اگر برای این قبیل جنایات هولناک مجازاتی در نظر گرفته نشده ولی من به طوری این زن خودخواه را سیاست کنم که محکومین به مرگ در زیر تیغ جلاد آن را احساس نکرده باشند.
شیوه رفتار بانوی زیبا باعث میشود که ژنرال برای تنبیه، او را ترک کند و نقشه ای برای خورد کردن او بکشد. به گونه که آن زن عشق خود را نثار او کند.
در جایی از کتاب می خوانیم:
فرض کنید زنی زیبا در زیر پای یک اسب خشمگین و دیوانه واقع شود.
البته زن به زانو در خواهد آمد و انتظار مرگ را خواهد کشید اما اگر در این حال این اسب حیوان مهربانی باشد و او را نابود نکند بدون شک این زن آن اسب یا گاومیش یا یا شیر را دوست خواهد داشت و دیگر مانند سابق از او نفرت نخواهد داشت
در آن حال دوشس خود را در زیر دست و پای شیری افسار گسیخته میدید از دیدن او میلرزید اما از او دیگر نفرت نداشت.
در اینجای کار داستان وارونه میشود. اینبار دوشس برای ژنرال نامه می نویسد. اما دریغ از یک پاسخ.
حافظ این حالت را در غایت زیبایی بیان میکند:
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
بهتر است پایان این تراژدی عاشقانه را خودتان بخوانید و از قلم زیبای بالزاک لذت ببرید.
نسخه الکترونیکی این کتاب به صورت رایگان در اینترنت موجود است.