زهره سادات .ا
زهره سادات .ا
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

مادری،واژه ای تکراری با یک دنیا حرف در دل آن

عصر اردیبهشت ماه پشت فرمان نشسته بودم.کنار یک تعمیرگاه بودیم.یک پسربچه ناز بانمکی پشت پنجره یک خانه دو طبقه دائم داد می زد و می گفت سلام!گویا منتظر مادرش بود. حالا پسربچه ای بود یا دختر بچه نمی دانم.چون موهایش پسرانه بود و فاصله اش کمی دور بود و خیلی معلوم نبود خلاصه.خواهرش هم کنارش ایستاده بود و هر دو از پشت پرده به ما و خیابان و رهگذران نگاه می کردند.بغل دستی ام در قسمت شاگرد راننده به بچه گفت قربونت برم!سلام عزیزم!مامانت کجاست؟؟

بچه ولی فقط با خوشحالی می گفت :سلام. 2 ساله به نظر می آمد. خانم از ماشین پیاده شد و رفت داخل تعمیرگاه مثل روزهای قبل.5 دقیقه منتظر و معطل شدم.بالاخره آمد نشست. در راه حین رانندگی از علاقه اش به بچه می گفت و اینکه دوست داشته است باز هم بچه بیاورد.یعنی اگر دست خودش بود و شرایط سنی اش اجازه می داد.

گفتم شما که ماشاالله دو تا پسرهایتان (که البته من ندیده بودم آنها را)مثل برادر هستند برای شما.می گفت آره همه کسانی که غریبه هستند وقتی جایی می رویم برای خرید می گویند برای برادرتان هم این مدل لباس یا شلوار مناسب به نظر می رسد! باور نمی کنند وقتی می گویم آن پسری که همراه من است پسرم است.

گفتم چی از این بهتر که یکی از آنها فقط 18 سال و دیگری هم فقط 20 سال از شما کوچک تر است. سری تکان داد و لبخند زد.وسط راه پرسید:راستی گفتی چند سال است که ازدواج کرده اید؟3 سال و 3 ماه حدودا.

بابا یکی بیار دیگه!حیفه.بچه خیلی خوبه.(با خنده و لبخند) -آره خوبه.خیلی شیرینه.ولی به نظر شما شیرینی هایش بیشتره یا سختی هایش؟البته منم تا الان مشغول درس خواندن بودم و گذاشته بودم بعدش ایشالا. -خب قطعا بچه بدون سختی نمی شه.ولی در کل خیلی شیرینه.من خودم عاشق بچه ام.

-آره.منم دوست دارم.اصلا چیزی مگه هست که بدون سختی باشه.هیچی بدون سختی نیست.صحبت هامون کمی ادامه پیدا می کنه و بعد می پرسم که راست بروم یا مستقیم؟

- راهنمای بالا رو بزن.

گاز می دهم.زیاد از حد. با لبخند و شوخی گفت: دختر انقدر گاز نده.اگه دوباره خاموش شه سخت می شه. سری به نشانه تایید تکان می دهم و با لبخند می گویم :می دونم.


در خلوت خود و در خانه وقت هایی که تنها هست خیلی به آینده و گذشته فکر می کند.مخصوصا وقت هایی که خیلی تنها هست و حوصله انجام کار خاصی را ندارد. انتخاب اینکه بچه بخواهی یا خیر فارغ از هر نیت و تصمیمی(خواه از سر اجبار ، خواه همرنگ جماعت شدن،خواه از سر اختیار )به دو پیامد متصل شده است.اولی انتخاب و تجربه یک عمر وظیفه و تعهد و سختی و لذت و شیرینی و امید در کنار هم و دومی یعنی گزینه نداشتن بچه مساوی است با تنها ماندن در آینده و فرصت بیشتر برای رسیدگی به کارهای مورد علاقه و امکان پیشرفت شغلی بیشتر و حیاتی با طعم پوچی، ولی در عوض زندگی 2 نفره بیشتر و راحت تری را تجربه کردن.

به گفته یکی از زنانی که در برنامه تد سخنرانی کرده است و اسمش را خاطرم نیست مادر شدن و مادری در امتداد زنانگی است،اما به معنی کامل شدن زنانگی نیست و در واقع تنها یک انتخاب است.

پ.ن:تاریخ این دیالوگ به 3 سال پیش یعنی اردیبهشت 98 مربوط می شود.

مادریرانندگیبچهزندگینشاط
زهره هستم . دختر بهاری متولد 69.خانه دار و عاشق نوشتن.. دانش آموخته ارشد مطالعات فرهنگی.مامان م.علی👶❤💓
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید