هیچ ذهنی خالی از ایدئولوژی نیست. پیشفرضها پایههای ایستایی ذهن ما هستند و هر تلاشی ولو برآمده از اندیشه لیبرال یا غیر آن برای خالی کردن پژوهشها، انتقادها و بطور کلی هر سخنی از پیشفرضها تلاشی از پیش متناقض و شکست خورده است. در این مسئله نمیتوان با انگهایی از قبیل همرنگی با جماعت یا تافته جدا بافته بودن کسی را محکوم و از دایره گفتگو خارج کرد. هگل در تصدیق این مشکل و در ارتباط با آنان که همسو با جریانهای رایج و قوانین یا سنتها هستند چنین گفته است که این عقاید، نه تنها از آموختهها و عادتها ناشی میشود، بلکه مقبولیت آن، ریشهای از باریکاندیشیهای درونی را در فرد نشان میدهد، لذا این تنها عنصر ایمان و اعتماد نیست که او را به اینجا رسانده است بلکه به امری بنیادی در وی اشاره دارد که همان امتزاج نگاه تقادانه با عنصر ایمان است. حال آنچه در این میان حائز توجه میشود تنها تعلیم است، آن هم آنچنان جامع که قدرت تشخیص را از هر سو در فرد بالا ببرد. ذهنها را نمیتوان خالی کرد تا گفتگو داشت و این امری روشن است. همانطور که هرآنچه در روح و تاریخ روشن است.