گُلبَن خَندان
گُلبَن خَندان
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بعد از مدتها، نماز صبح ا‌ول وقت


دیشب حالم اصلا خوب نبود...

دلم به شدت گرفته بود، هر کاری هم کردم چندان آروم نشدم.

خیلی وقت بود تصمیم داشتم صبح ها برای نماز صبح بیدار بشم؛ هربار برای یه سری بهانه ها، این بیدار شدن را پشت گوش می انداختم.

خیلی یهویی دیشب تصمیم گرفتم ساعت بگذارم برای صبح که نمازم قضا نشود. ساعت گذاشتم و خوابیدم. زنگ به صدا درآمد و من نشنیدم و خواب ماندم. دقیقا پانزده دقیقه قبل از طلوع آفتاب خودبه‌خود بیدار شدم. سریع گوشی را برداشتم و در اینترنت سرچ کردم« ساعت طلوع آفتاب» و وقتی دیدم هنوز پانزده دقیقه مانده، نگاه خدا را عمیقاً احساس کردم.

جالب تر اینکه وقتی اس ام اس های دریافتی ام را چک کردم، متوجه پیام بانک شدم. آن هم زودتر از موعد!

با تمام وجودم حس کردم حتی نیت نماز صبح خواندن داشتن هم، برکت و نگاه خدای مهربان را به دنبال دارد.

خدایا شکرت...

بعد از خواندن نماز صبح و نماز هدیه به امام رضا جانم، تصمیم گرفتم دعای عهد را که شب قبل قسمتی اش را نصفه و با صدایی سوزناک شنیدم، دانلود کنم. نمیدانستم چه بنویسم. بنویسم دعای عهد با صدای که؟ نمیدانستم نامش را. فقط میدانستم این دعا را با صدای سوزناک او زیاد شنیده ام. پس سرچ کردم « دعای عهد با صدای معروف».

درست همان چیزی که میخواستم آمد! دعای عهد با صدای حاج محسن فرهمند...

به سرعت فایل را دانلود کردم و همزمان به آن گوش میدادم. اشکم درآمد. حضور آقا را حس کردم.

اللهم عجل لولیک الفرج...

حالم خوب است، خیلی خوب... فقط کمی سردرد دارم، که چیزی نیست از بی خوابیست.

یا الله، این نگاه مهربان و برکت زندگی را برایم همیشگی کن...

ای مهربان ترین مهربانان...

آقای فرهمندِ عزیز؛ میدانم که نمیخوانی! ولی خواستم بگویم دمتان گرم. به قول معروف، اول صبحی حالمان دگرگون شد...

​​

نماز صبحدعای عهدمحسن فرهمندبرکت
دانشجو معلم :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید