چه دارد به سر دنیایمان میآید؟
چه دارد بر سر وجدانمان می آید؟
چرا ما آدم ها اینگونه شدیم؟ چرا وقتی مشکلات روی سرمان آوار میشوند انقدر بی منطق می شویم؟
در این میان دلم برای کودکان میسوزد...
برای همه کودکانمان...
کودکانی که بی آگاهی، مجبورند درگیر عقاید اطرافیان شوند...
چرا باید کودک ۷ ساله بی آنکه چیزی بداند درگیر ناسزا گویی به نظام باشد؟
چرا باید کودکی دیگر، بی آنکه چیزی بداند در گیر طرفداری از نظام در مقابل همکلاسی ناسزا گو اش باشد؟
مگر سیاست دخلی به کودکان دارد؟
چرا باید کودکی که خوشحال از بازگشایی مدارس است و ذوق خرید نوشت افزار جدید دارد و میخواهد به بازار برود برای خرید، با « نه نمیشود، بیرون به خاطر اغتشاشات خطرناک است» گفتن های پدرمادر ذوقش سرکوب شود؟
یا چرا باید کودکی که بیخبر از همه جا دارد برنامه تلویزیونی مورد علاقه اش را در شبکه مخصوص خودش میبیند، درگیر تصاویر بیمارستان شهید رجایی شیراز شود؟
وای بر ما...
بگذاریم کودکانمان، تاجایی که باید کودک بمانند... بیشتر هوای کودکانمان را داشته باشیم...
ما بیشتر از هر چیزی، مسئول احوالات کودکانمان هستیم...
مسئول همه کودکان سرزمین!
بگذاریم کودکانمان، تاجایی که باید کودک بمانند...بیشتر هوای کودکانمان را داشته باشیم