میم نون واو
میم نون واو
خواندن ۲ دقیقه·۱۹ ساعت پیش

شاید..... برگرد




لبخندی تلخ چاشنیه چهره‌اش کرد
: هنوزم دوسش داری
آه که چقدر این لبخند مرا آزار می‌داد بغض چنگال‌هایش را در گلویم فرو کرد
انگار زبانم در اختیارم نبود سخنانی که از لای لبانم خارج می‌شدند را هیچ باور نداشتم
: آره دوسش دارم
اشکهای زمردی‌اش را از روی گونه‌ها و چانه‌اش پاک کرد
: پس میخوایی جداشیم درسته؟
میخواستم با سیلی از سخنش استقبال کنم اما بی عرضه تر از این حرف‌ها بودم بی اختیار لب زدم
: درسته
اصلا دلم نمیخواست آه که من چقدر این ناز‌پرورده را صادقانه دوست داشتم شاید عاشقش نبودم اما در این مدت علاقه‌ای فراتر از عاشقی بوو که دچارش شده‌بودم
از جایش بلند شد و بی حرف به سمت اتاقش همان اتاقی که با آمدن مهمان اتاق مشترکمان نام می‌گرفت و بعد از خروج مهمان جایم در نشیمن بود رفت...
هرگز علاقه‌ای به نازپرورده‌ام نشان نداده بودم همیشه فقط به عنوان مسکن از او یاد میکردم
شاهد بودم که چطور در مواقع ناراحتی و غمم خودش را شریک می‌کرد و از درد‌هایم می‌کاست و در شادی‌هایم همچون یک رفیق همراه و همسفرم بود
از خودم متنفر بودم برای شکستن در این نازپرورده
آخر همش تقصیر تو بود که باعث شدی چنین بی رحم گردم هرچند بی اختیار بود اما باز هم چیزی که به دست من شکسته بود دل بود دل یک #مظلوم#
همانطور که تو دل من را شکستی و من این دومینو را ادامه دادم شاید هم او روزی با شخصی مثل خودش برخورد کند و دل او را بشکند و این دومینو به درازای عمیقی بکشد که می‌داند چقدر دومینو هست در جهان که هنوز ادامه دارد و از چه چیزها و از چه کسانی گذشته است......
اما به هرحال من دیگر بی تو میتوانم اما بی او هرگز......

شابد هم قصه‌ی زندگی همانطور است که شاعر میگوید
همانی که میگوید
: من عاشق او بودم و او عاشق او بود......

دلبی اختیار
ما نویسنده هستیم عشقِ من.. ما گریه نمیکنیم..روی کاغذ خونریزی میکنیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید