صبح کله سحر از خواب بیدارم کرد
در حالی که چشمان پف دارم را با دست میمالیدم
به پیرمردی که دستش را روی شانهام گذاشته بود خیره شدم
پیرمرد صدایش را کلف کرد و زل زد در چشمان میشیام
: هیچ کاریو درست انجام نمیدی تا لنگ ظهرم میخوابی!
نگاهی به چهرهاش که از نوشتههای زندگی پر شده بود انداختم لحظهای صحبتهای دیروز از گوشهی ذهنم گذشت دستم را محکم به پیشانیام کوبیدم
: وای خدا..... یادم رفت قسط این ماه و واریز کنم!😓
حق به جانب دستی به کمر گرفت و گردنش را کج کرد
: بله دیگه وقتی به یه سر به هوا کار بسپارم همین میشه دیگه
سرم را پایین انداختم
: شرمندم واقعا معذرت میخوام آقا جون دیگه تکرار نمیشه
دستش را لای موهای سفیدش برد
: امیدوارم
و بعد در حالی که از اتاق خارج میشد ادامه داد
: پاشو لباس بپوش حداقل قبضهارو سر موقع پرداخت کنی
دستی به سر کلهام کشیدم و خودم را برای کلی نصیحت و البته چاشنیه غر زدن آمده کردم
به اشپزخانه رفتم و پشت اجاق گاز ایستادم تا چای را بریزم خانم پیرمرد که ننجون صدایش نیزدم لقمهای برای خودش گرفت
: اقاجونت میگه باز یادت رفته قسطتا رو بدی؟
سری به تأسف تکان دادم اخمی کرد و با صدایی نسبتا بلند فریاد کشید
: واقعا که دختر جون به خاطر این سر به هوائیت باید دوبرابر پول واریز کنیم
ساسان که تازه از شهر آمده بود با تعجب و هیجان به صحبتهای مان گوش میداد
آقاجون ادامه داد
: واقعا از دست این دختر نمیدونیم باید چیکار کنیم؟...همیشه قبض و قسطهارو میندازه آخرین موقع و در آخرم یادش میره پرداخت کنه
ننجون با تاسف گفت
: هرماه باید دو برابر قسط بپردازیم همیشه هم همینه قرار نیست یه کاریو درست انجام بده
با شرمندگی شرم را پایین انداختم و سینی چای را روی میز صبحانه گذاشتم
: بابا آنقدر شرمندگی نداره! الانم میشه درستش کرد
آقاجون متعجب پرسید چطوری؟
و ساسان ادامه داد
: الان دورهی قدیم نیست اقاجون که برای که پرداخت ساعت ها تو صف به ایستیم، یا بریم در خونهی کسی.... با یه گوشی هوشمند همه چی حل میشه.....
نن جون که میدیم با چشمان درشت به ساسان نگاه میکرد تا بیشتر توضیح دهد
ساسان تلفنم را خواست و بعد چند سوال پرسید
چیزی را به گوشی هم اضافه کرد و در آخر کلیکی روی صفحه لمس تلفن همراه زد و با هیجان گفت
: بفرمائید تموم شد قسط این ماه همراه همهی قبضها پرداخت شد
آقا جون لبخندی زد و شگف زده پرسیدم
: یعنی واقعا حل شد؟
سرش را تکان داد
: وایی خیلی ممنون ساسان مرسی
: باید از پرداخت مستقیم پیمان تشکر کنید
ننجون متعجب گفت
: پرداز مستقیم سیمان چیه دیگه؟
ساسان تک خندهای سر داد
: نه ننجون پرداخت مستقیم پیمان
چشم غرهای به ساسان رفت
: خب همون چی چی هست
بعد از توضیحات مفصلش
با هیجان و لبخند دندان نمایی گفتم
: پس زنده با پرداخت مستقیم پیمان
#دایرکتدبیت#
#پرداخت_مستقیم_پیمان#
#پیمان جهان آرام#