داستان«محافظ» قسمت دوم


به نام خدا
این جا یک سازمان نجات است، که تشکیل شده از موجودات فضایی که برای محافظت از دیگر موجودات فضا عضو این سازمان شده اند. من هم در این سازمان هستم، عضو یکی از گروه های عملیاتی و جزو یکی از قدیمی ترین اعضای این سازمان هم حساب می شوم. فرماندهی این گروه با من است ولی فرمانده اصلی یکی دیگر به اسم «سندی» است که ما فرمانده صدایش می زنیم؛ سندی فرمانده و اولین عضو سازمان است که مدیریت این سازمان و دادن ماموریت به گروه ها به عهده او است. گروه ما یک گروه شش نفره است که تشکیل شده از من«جسیکا»، لونا، اندی، ربکا، سینا و منا است. زنگ جلسه برای گروه ما به صدا در آمد، همه در اتاق اصلی که در سالن تمرین است جمع شدیم، کمی بعد فرمانده وارد اتاق شد و گفت:« سلام به همه، برای گروه شما یک ماموریت جدید و خیلی مهم دارم که برای سازمان موفقیت این ماموریت خیلی مهم و حیاتی است.» بعد دیسک مکان ماموریت را روی میز گذاشت، باز کرد و ادامه داد:« ماموریت شما مربوط به این سازمان سیا است، شما باید وارد ساختمان این سازمان شوید و اطلاعاتی در مورد این سازمان بدست بیاورید و چند تا از اعضای سازمان ما که چند روز پیش توسط افراد آنها ربوده شده اند و الان داخل این ساختمان زندانی هستند را از آنجا نجات دهید. در مورد اطلاعاتی هم که باید بدست بیاورید، اطلاعاتی در مورد اعضای این سازمان سیا، چه کسانی هستند و در کل این سازمان چه تعداد عضو دارد، جاسوس ها را شناسایی و اطلاعاتی که در مورد هر جاسوس وجود دارد را بدست بیاورید، و این که بفهمید تا بحال چه مقدار اطلاعاتی توانستند در مورد سازمان ما بدست بیاورند. این ماموریت برای ما خیلی مهم است، مراقب باشید که گیر این سازمان نیفتید. موفق باشید.»
فرمانده این را گفت و رفت. داشت از اتاق خارج می شد که ناگهان ایستاد و گفت:« راستی داشت یادم می رفت.» در همان لحظه در اتاق باز شد و فردی وارد اتاق شد.« ایشون ماتئو عضو جدید گروه شما است و تازه عضو سازمان شده. ماتئو یک موجود جهش یافته زمینی است. خیلی خب امیدوارم تو ماموریتتان موفق باشید.» فرمانده از اتاق خارج شد و در اتاق سکوت برقرار شد.