
برای کمک به دیگران خط مقدم جبهه بود و
برایِ کمک به خودش از در آخر صندلیِ جلو !
هیچ حواس اش یاری نمی کرد که به خودش هم توجه کند و به روح اش هم تغذیه برساند .
به خودش نمی رسید چون بیشتر انرژی اش صرف دیگرانی میشد که توجه ای به آن نداشتند . دیگر کم کم داشت دچار جذام مغزی میشد . اوایل برای پر کردن خلا های خود و فرار از تله های زندگی وقتش را صرف انسان های قدرنشانس میکرد. به مرور زمان دیگر متعلق به آن ها شده بود و این موضوع را میشد از طلبکار بودن آن ها فهمید !
اما اغذیه روح دخترک چه بود؟
هیچ شده وعده های غذایی تان را فراموش کنید، مثلا وقت ناهار یادتان برود باید ناهار بخورید؟ شاید مشغله های روزمره مانع خوردن غذای تان شده باشند اما شما می دانستید که باید ناهار بخورید. غذا دادن به روحتان هم همینطور است .
نباید اجازه دهید مشغله های روزانه شما را از صیقل دادن روح خود بازدارد. باید روح خود را چنان صیقل دهید که *میکل آنژ مجسمه هایش را تراش می داد و به نقاشی هایش جان می بخشید.


بیشتر از آنچه فکر کنید خوراک روحتان مهم و حیاتی ست. بیشتر از آنچه گمان ببرید توجه به خودتان و جذام های مغزتان که از کناره ای به اندازه ی بند انگشت شروع می شوند و درونتان را آشفته می سازند ، مهم هستند . در آخر، ابتدا برای کمک به خودتان خط مقدم بایستید تا بتوانید به دیگران هم یاری برسانید.