اگر روزی برگردم. برگردم به خودم،
به تو
به ما،
نه!
برنمیگردم، "اگر" ای وجود ندارد!
حتی وقتی این سیاره با آتشت خشمت بسوزد.
حتی وقتی این انسان ها تو را بپرستند.
حتی وقتی این هوی و هوس رنگ عشق بگیرد.
حتی وقتی این خانه دوباره از چنان نوری سریز شود که خورشید به آن حسادت کند.
حتی وقتی که دوباره فهمیدم چقدر دوستت میداشتم!
حتی وقتی فهمیدی که چقدر اشتباه کردی!
حتی وقتی که فهمیدیم چقدر کودکانه با نوایِ خالص عشقمان برخورد کردیم!
حتی وقتی فهمیدیم راهِ بازگشتی هست...
من برنمیگردم به خاطر آن یک لحظه که نگاهم به نگاهت افتاد و بهخاطر آن دم که نگاهت را از من گرفتی. بهخاطر آن یک لحظه که غافل شدیم. بهخاطر آن لحظه که مُردیم و دفن شدیم اما به یکدیگر کمک نکردیم.
بهخاطر تمام این لحظهها،
برنمیگردم به خودم،
به تو
به ما!
✍🏻 ۱۳ مهر ۱۴۰۲