سینا
سینا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

جورِ دیگری شناختم...

هم خود کدو، هم گیاه کدو، هر دوشون رو دوست دارم!
هم خود کدو، هم گیاه کدو، هر دوشون رو دوست دارم!

ادبیات؛ اون چیزی نبود که معلم دبیرستان به ما می گفت. فقط بیان یک سری مطالب بیهوده توسط افرادی که اصلا هیچ ارتباطی با موضوع ندارند... تنها معلمی که واقعا لذت بردم از کلاساش معلم تاریخ ادبیات دوم دبیرستانمون بود، اسمش یادم نیست ولی چهره ش جلوی چِشَمه... دَمَش گرم و سرش خوش باد...

یادمه یه سوال راجع به رودکی داده بود تو امتحان، بلد نبودم... برگشتم بهش گفتم که خونه ما تو خیابون رودکی ه، ولی جواب این سوال و بلد نیستم...!!! اونم گفت به خاطر رودکی بهت نمره ش رو میدم، و واقعا هم نمره ش رو داد...!!!

؛

روانشناسی هم اصلا چیزی نبود که تو دانشگاه درس میدن... واقعا هرچی بلدم، از مطالعات خودم بود... محتوای آکادمیک دانشگاه همش مزخرفه...

؛

فلسفه هم کاملا با گفتمان فرق میکرد... یعنی اولش خوب بود... بعدش چندان بر سر مِهر من نبود...

؛

موسیقی با کلاسای سه تار خیلی فرق داره... عکاسی با دوره عکاسی...

بازم بشمارم...؟!

؛

امروز به این فکر می کردم که من خیلی چیزا بلدم، درحالی که از همشون به یه شناخت شخصی رسیدم، از پیش دبستانی تا الان کلی کلاس و دوره شرکت کردم، درحالی که سرانجام همشون یه چیز بود برام:

" چقدر مزخرف میگن...!!! ، بزار خودم برم دنبالش ببینم چیه..."

من همیشه "درس خون کلاسم" ... ولی همیشه هم گریزان از مدرسه و دانشگاه...

البته نمیخوام تاثیر اولیه هیچکدوم از مراحل تحصیل و یادگیری رو انکار کنم، بالاخره یه چیزایی یاد می گرفتم، یا اینکه محرکی بود برای شوق شخصی... حرفم اینه که نباید سر سپرده ی تام و تمام آموزش آکادمیک بود...


آکادمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید