حس میکنم کم کم دارم زندگی رو لمس میکنم...
هویت اجتماعی، بخش بزرگی از زندگی ه که بر بستر هویت فردی قرار میگیره و تعامل این دو به سنتز یک هویت واحد منتهی می شود...
توی مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که برخلاف تفاسیر مرسوم، یاسپرس حد فاصل نظری هایدگر و سارتر قرار داره... یعنی انگار یه فکری از هایدگر شروع میشه و با عبور از یاسپرس و متاثر شدن از اون، به سارتر میرسه و کلا دگرگون میشه...
هرچی جلوتر میرم، بحث پدیدارشناسی و جهان خارج برام پر رنگ تر میشه...
راستی؛ تو این چند ماه گذشته پر از تجربیات اولین بار بودم...
برای اولین بار تو زندگیم:
تدریس کردم
استاد راهنمای پایان نامه شدم (فعلا 2 تا دانشجو دارم)
آشپزی کردم
گیتار، گیتار برقی، پیانو و هنگ درام زدم
توسط پلیس جریمه شدم (توامان سبقت و سرعت غیر مجاز!)
کوه نوردی رفتم
چند تا نرم افزار تحلیل داده یاد گرفتم
طریقه چک کردن روغن و آب ماشین رو یاد گرفتم (و کلی مسائل مکانیکی دیگه...)
و ...