ویرگول
ورودثبت نام
سینا
سیناpoet
سینا
سینا
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود...


شکستی مرا

در شبی که باد زمهریر بر شاخه های عریان تنم لرزه انداخته بود

در شبی که به پناهت، پناه آوردم

در شبی که باران منتظر اشک های من بود

در شبی که شب نامرد بود

در شبی که از تو، به تو فرار میکردم

در شبی که تاریکی منتظر غروب ما بود

در شبی که عشق؛ عین، شین و قاف حروفی با هم و جدا بودند

؛

شکستی مرا و باد و باران و تاریکی به من تاختند

شکستی مرا و تمام اشعار عاشقانه باختند...


سه شنبه 5 فروردین 04




۱۲
۲
سینا
سینا
poet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید