مقدمه کتاب:
هر فردی شایستگی آن را دارد که با وسعت بخشیدن به دامنهی دید و اندیشهی خود، همواره بیاموزد و دانش و تجربیات خود را در اختیار دیگران قرار دهد. من نیز با عشق بیپایان به آموختن و یافتن پاسخهای مستدل و معقول به پرسشهایم، به خیل جریانی پیوستم که در روندی بیپایان همواره ادامه دارد. به قول «ولتر»، متفکر بزرگ قرن هجدهم فرانسه: «ما که میگوییم اندیشه جهان را دگرگون ساخته است، چرا نتوانیم با اندیشههای بهتر، جهان بهتری خلق کنیم.»
آنچه مرا به تألیف و نگارش این مجموعه برانگیخت، تفحص و پژوهش در علل رشد و ظهور تمدن و مدرنیته در غرب و به موازات آن، عقب ماندگی در جهان شرق بخصوص در ایران بود. ایرانی که خود روزگاری مهد تمدن و فرهنگ محسوب میشد و فاصلهی آن با غرب چهار قرن پیش، چندان احساس نمیشد. اما به تدریج فاصله و شکاف میانی ایران و غرب چندان عمیق شد که در قیاس نابرابر با غرب قرار گرفت و به تحقیر و تحسّر ایرانیانی منجر گردید که از قرن 19 در دورهی قاجار، به عناوین متفاوت مسافرت به اروپا را آغاز نمودند. آنان غرب را نیرومند، مدرن، مجهّز، قانونمند و به عبارت دیگر مظهر تمدن و پیشرفت یافتند و در مقایسه، ایران را با مجموعهای از ناتوانیها، ویرانیها و آشفتگیها مشاهده نمودند که مسیر اضمحلال و عقبگرد را میپیمود.
تعمق در تمدن معاصر غرب که دگرگونیهای بنیادی را در آن بهوجود آورده و موجب تحولات گستردهای نیز در اقصی نقاط جهان شده، مرا بر آن داشت تا در بررسی تاریخ تحول اندیشه در مغرب زمین و یافتن علل و ریشههای آن تحولات، وارد عرصهی تاریخنگاری شوم. تلاش کردم با اتخاذ روش و رویکرد منصفانه و به دور از هرگونه قضاوتهای سطحی و شتابزده و با تأمل، دقت و پیگیریهای مداوم به بررسی سیر اندیشه در خلال برخی رویدادهای مهم تاریخی بپردازم. هرچند از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی، بدیهی است هر پژوهشگری از منظر ذهنی و نگاه خاص خود به حوادث و صحنههای تاریخی مینگرد و متناسب با شرایط زیست محیطی، موقعیتهای اجتماعی و ساختار شخصیتی خود و همچنین برحسب مذاق، مشرب و علائق خاص خویش پدیدهها را در مییابد و مورد بررسی قرار میدهد. چه بسا در گرایشات آشکار و پنهان عقیدتی، با قضاوتهای غیرمحققانه، مغرضانه و آمیخته به تجلیل و تحقیر مواجه گشتهایم و مشاهده نمودهایم که تحریف تاریخ، چه آسیبها و نتایج دردناکی را بر جامعه تحمیل نموده است.
با این آگاهی که تاریخ ذخیرهای سرشار از تجارب گرانبها و آموختنیهای ارزنده، از گذشته برای آینده و آیندگان است، هر پژوهشگری میبایست در ارائه تصویر وقایع گذشته، با بردباری، دقت و تعمّق، از هرگونه جزمیت و یکسونگری بپرهیزد و با افزایش وسعت دانش و گسترش دیدگاه خویش، خود را از مطلقگرایی و افراط و تفریط برهاند.
در ارزیابی از مدنیت و تمدن معاصر غرب، در ابتدا به سیر علم و حکمت در اروپای عهد باستان پرداختم. علم و دانشی که در روند پیشرفت خود از مشرق زمین به یونان رسید و یونانیان به واسطهی داشتن ویژگیهای خاص جغرافیایی، اقتصادی و برخورداری از رشد فکری و فلسفی، از آن علوم بهرهها برده و تا سدهی چهارم و پنجم پیش از میلاد، آن را به منتهای رونق و تکامل رسانیدند. پس از آن بود که این سرزمین به مهد تمدن باستان تبدیل شد و در پرتو دانش و تمدن یونانیان، شالوده و خمیرمایهی تمدن معاصر غرب بنا نهاده شد.
تمدن یونانی که به فرهنگ و تمدن «ایونی» شهرت پیدا کرد، اختلاط و آمیزهای از فرهنگهای مختلفی همچون سومری، مصری، بابلی و... بود و تا سدهی ششم پس از میلاد در یونان و سایر کشورهای وابسته به رومیان رواج داشت. نقش مؤثر فلسفه و فلاسفه در موفقیّت و تحولات فکری یونانیان، ضرورت نگارش بیوگرافی و نظریههای فیلسوفان باستانی و پیدایش مکتبهای متعدّد، را فراهم کرد. پس از آن با گذر از برچیده شدن بساط حوزهی علمیه و خاموشی علم و ادب در اروپای قرن نهم، دهم و یازدهم، به حکمت مدرسی (اسکولاستیک) میرسیم. این حکمت در اواخر قرن یازدهم میلادی، با شروع مجدد تحقیقات علمی و فلسفی، پدید آمد و علم و دانش در حصار کلیساها و دیرها محبوس ماند. اما از اواخر قرن پانزدهم، نهضت علمی، پایههای قرون وسطی را متزلزل ساخت و همزمان با تسلط ترکان عثمانی بر دولت یونان و مهاجرت فضلای یونانی به اروپا، علم و دانش از یونان به اروپا، بخصوص به ایتالیا انتقال یافت. بدین ترتیب اروپائیان بهطور مستقیم به منبع علم و فلسفه راه یافتند و دوران پر درخشش رنسانس یا دورهی تجدید دانش و فلسفه و هنر را آغاز نمودند.
رنسانس علاقه و دلبستگی به هنر و فرهنگ یونان و روم باستان را احیاء نمود و الهامبخش آثار هنرمندان و ادبدوستان گردید. ماحصل این دوره از تاریخ غرب، خلق شاهکارهای عظیم و حیرتآوری بود که در دنیای هنر، ادبیات و صنعت پدید آمد. تأثیر نهضت روشنگری در زمینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، موجب تحوّلات و پیشرفتهای بزرگی در غرب شد. از آنجایی که علم، ارتباط تنگاتنگی با توسعه و رشد اقتصادی دارد، اقتصاد و رفاه عمومی در اروپا، به شکوفایی علم یاری رسانید و آن را در مسیر رشد و بالندگی قرار داد و به همان میزان، رشد و توسعهی علوم نیز به رشد اقتصاد منجر گردید. رنسانس در مسیر حرکت و روند پرشتاب خود، متفکران و فلاسفهی بزرگی را به جهان عرضه نمود. بهطوریکه قرن هجدهم در تاریخ فرانسه، به قرن فیلسوفان یا عصر خرد و روشنگری شهرت پیدا کرد. فیلسوفان و حکمای این دوره، که هر یک شأن و رسالت والایی دارند، با تأکید بر عقل، منطق، عشق و دوستی، انسانها را به بهرهگیری از دانش و قوهی تعقل فراخواندند تا با چشم اندازی وسیع بتوانند ابهامات و مسائل زندگی را از دریچهی خرد بنگرند. فلاسفه، با قدرت اندیشه و بیان خود، اعجاز و شگفتیها آفریدند و در تحولات مهم و تاریخی قرن هیجده بخصوص در انقلاب سیاسی امریکا و انقلاب فرانسه نقش بسیار ثمربخشی را ایفا نمودند.
جوامع امروز بشری نیز احترام به قانون، برابری همهی افراد از هر دین، جنس و نژاد در برابر آن و آزادی را که جزء حقوق اولیّه هر انسانی محسوب میشود و نیز استقرار نظام قانونی، محدودیت و مشروط شدن قدرت حاکمیت، دموکراسی خواهی و مردمسالاری را مدیون طراحان نظریهی دموکراسی و حقوق بشر همچون جان لاک، مونتسکیو، روسو و... میدانند. فیلسوفانی که هر یک به نوبهی خود در اندیشهی مردم روزگار ما نیز اثر نهادهاند و با دید جهانی روشنگری، عقاید خود را در ورای دیدگاهها و اعتقادات اسلافشان مطرح نموده و استدلال کردند که میتوان حقوق طبیعی انسانها را در قانون اساسی تضمین نمود.
این کتاب دیدگاهها، آراء و افکار فلاسفهی تأثیرگذار را تا اواخر قرن 18 مورد بررسی قرار داده و به رخدادهای مهم تاریخی غرب در قرن هجده پرداخته است. سپس تلاش کرده راه را برای روشن شدن این مسئله هموار نماید که چگونه غرب به واسطهی انقلاب صنعتی، مناسبات جدید سرمایهداری و رشد علوم، به تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دست پیدا کرد و در سایهی پیشرفت در علم و اقتصاد، به تکنولوژی برتر در جهان نایل آمده بهطوری که ملل دیگر را نیز تحت نفوذ و سیطرهی خود قرار داده است. کنکاش در این وادی، دامنهی تحقیقات را به آغاز ارتباط ایران با غرب صنعتی، قدرتمند و مهاجم کشانید که قصد تصرف و استیلا بر سراسر جهان را در سر میپرورانید.
در این ارتباط، تاریخچهی ارتباط ایران با جهان غرب، دورهی نفوذ اروپاییان در ایران، آغاز روابط دیپلماسی ایران و غرب، چگونگی تسلط غرب در ایران و در نهایت پدیدهی استعمار، از جمله مباحث مهمی بود که مورد توجه و بررسی قرار گرفت. در برخورد با پدیدهی استعمار که خود معلول فقر، جهالت و عقبماندگی جامعهی ایرانی محسوب میشد، با ایران ورشکستهای روبرو میشویم که به دلیل ضعفها و کاستیهای فراوانش، به سهولت راه را برای ورود غرب متجاوز و مهاجم به کشور فراهم نمود و خود را به زیر مهمیز آنان کشانید. عاقبت در زیر تازیانههای استعمار چنان زخمی و فرسوده گردید که در آستانهی سقوط قرار گرفت و استعمار به یکی دیگر از علل عقبافتادگی ایران افزوده شد.
در این دوران، تحولاتی در ایران به وقوع پیوست که میتوان به ایجاد شهرنشینی، توسعه سرمایهداری تجارتی، افزایش حجم تجارت خارجی و گسترش ارتباطات اشاره نمود که در اثر این تغییرات، اقتصاد بستهی ایران اواخر دورهی قاجار در پیوند اجتنابناپذیر با اقتصاد جهانی قرار گرفت. سیر حوادث، ایرانِ غافل از تمدن را که فاقد هرگونه امنیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود، با مدرنیسم و تمدن معاصر غرب آشنا ساخت و نزدیکی با غرب، زمینه ساز اندیشهی تغییر و اصلاحات گردید.
در جستجوی عوامل مؤثر در بیداری افکار عمومی ایرانیان و سیر تحولات ذهنی و اندیشههای ترقیخواهانه در فضای تبآلود و خفقان کشور، افکار و اندیشههایی که توسط روشنگران و رهروان نواندیش در جامعهی آن روز ایران مطرح شد و مردم خفتهی ایران را با الفبای دموکراسی و ادبیات مشروطه آشنا ساخت شرح داده شده است.
اشاعهی مفاهیم و اصول قانونمند مشروطه که همراه با تغییرات اجتماعی و اقتصادی، در بطن جامعه پدید آمد، ساختار و بنیانهای کهن و سنتی جامعهی ایرانی و باورهای کهنه و فرسوده را متزلزل ساخت و اندیشههای کهن و سنتی قادر به تشریح و تبیین پدیدههای اجتماعی و نیازمندیهای جامعه نگردیدند.
با فراهم آمدن زمینههای عینی و ذهنی، پیدایش مشروطه در ایران قوّت گرفت. علل وقوع نهضت مشروطه، شکست و ناکامی آن و سرانجام دستاوردهای مشروطه از مباحث مهّم این مجموعه محسوب میشود.
سازمانها، انجمنهای ملی و مترقی، ژورنالیزم آزاد و نوپای صدر مشروطه، که با اتکاء بر موج عظیم انقلاب مشروطه پدید آمدند ضربات کوبندهای بر پیکرهی ارتجاع حکومتی و سانسور وارد آوردند؛ امّا از آنجایی که فرصت کافی برای رشد و بالندگی نداشتند و فاقد پایگاه اجتماعی و مردمی بودند و مهمتر از همه اینکه، عمر آزادی در ایران بسیار کوتاه بود و خفقان، هرگونه ابتکار و خلاقیّت را سلب مینمود، آنها نتوانستند در تحولات اساسی مملکت نقش پیشگام و پیشرو را ایفا نمایند. در نتیجه به جای ارائه راهکارهای مناسب و سازنده، تنها مشکلات جامعه را مطرح کردند. چگونگی ایجاد تشکلها و سازمانهای مهم سیاسی، تشکیل شبکهی گستردهی فراماسونری، تأسیس حزب توده که به عمدهترین نیروی سیاسی و قدرتمندترین حزب در ایران و خاورمیانه تبدیل شده بود، همچنین نگاهی به پیشهوری، از رهبران حزب کمونیست ایران و تشکیل فرقهی دموکرات آذربایجان و علل شکست آن، از موضوعات و بحثهای خاصی میباشد که بخشهایی از این مجموعه به آنها تخصیص داده شده است.
علل وقوع جنگهای خونبار جهانی اول و دوم، تشکیل جامعهی ملل و سازمان ملل متحد، همچنین ظهور فاشیسم در عرصهی جهانی که محصول بحرانهای شدید اقتصادی و آشوبهای اجتماعی و سیاسی جهان سرمایهداری بود، فصلهایی از این کتاب را در برگرفته است. در این ارتباط به این مسئله مهم پرداخته شده است که چگونه رقابتهای حریصانهی قدرتمندان بینالمللی بر سر تقسیم مستعمرات در جهان و تفوق بر سرزمینهای تحت نفوذ، آنان را به مسابقهی تسلیحاتی و تولید ابزارهای مدرن جنگی کشانید و تشنّج و ترس از جنگ، تعادل قوای جهان را بر هم زد، بهطوریکه شعار جنگ برای پایان دادن به جنگ، تقدس خاصی به جنگ بخشید و آتش خشم و کینه و نفرت عمومی چنان فروزان گردید که عاقبت شعلههایش سراسر جهان را فرا گرفت.
انعقاد قرارداد 1919 میان انگلیس و ایران و پیامدهای ناگوار آن که به سه قیام ملّی و مهم تاریخ معاصر ایران منجر شد، (قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان و کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان) و شکست آن قرارداد را سبب گردید، استراتژی انگلیس را در ایران تغییر داد. مقامات بریتانیایی با اتخاذ سیاست نوین خود که به نفوذ نامرئی در ایران معروف شد، دخالت مستقیم در ایران را کنار گذاشته و به استقرار یک نظام متمرکز و قدرتمند با رهبری مقتدر، توانمند و دست نشانده میاندیشیدند. مظهر آن سیاست و مهرهی اصلی گردانندهی آن، به افسر گمنام 42 سالهی ترک مازندرانی، رضاخان، واگذار شد که توسط آیرونساید کشف گردید، تا در پشت سر سید ضیاءالدین طباطبایی، سیاستمدار و روزنامهنگار انگلوفیل 32 ساله وارد صحنهی اصلی سیاست شود و در آیندهای نزدیک، در نقش یک ابر مرد لایق و توانا و ناجی ایرانِ در حال سقوط نمایان گردد.
در آن شرایط نابسامان کشور که مشروطیت در هم شکسته و شورشهای متمرّدینِ وِ یاغیان، انسجام و وحدت کشور را به مخاطره انداخته بود، زمینه برای پدیدار گشتن یک ناجیٍٍٍ مقتدر و قهار فراهم آمد. اجرای بلامانع کودتای سوم اسفند 1299، انتصاب رضاخان به عنوان وزیر جنگ توسط احمد شاه، بازنگری اوضاع قبل از کودتا و پس از آن، تلاش رضا خان برای کسب قدرت بلامنازع و انقراض سلسلهی قاجاریه توسط او و همچنین استقرار سلسلهی پهلوی و آغاز و پایان سلطنت رضا شاه از موضوعات ویژه و قابل توجه این کتاب شمرده میشود.
سلطنت مطلقهی رضاشاه که با رشد فاشیسم در آلمان همراه بود و آلمان، دیکتاتوری همچون هیتلر را در بطن جامعهی خویش پرورانده بود، رضا شاهِ درمانده از فرامین انگلیس را در رویای احیای مرزهای کوروش و داریوش و تصرف مناطق از دست رفتهی قفقاز، به اتحاد و نزدیکی با آلمان هیتلری سوق داد. برای نیل بدین منظور، تبلیغ از فرضیهی غیرعلمی و پوچ برتری نژاد آریایی و اثبات خالص بودن نژاد آریایی ایرانیان، چنان قوت گرفت که سازمانهایی با نامهای «حزب کبود» و «باشگاه ایران باستان تحت عنوان «خدا- شاه - میهن» دایر گردید. در رواج فرهنگ ستایش از زور، قدرت و اطاعت بیچون و چرا از شاه، پارسیگرایی، تکیه بر فرهنگ و گذشتهی پر عظمت ایران باستان و یادآوری هیبت و جلال شاهنشاهان بزرگ ساسانی و هخامنشی مطرح گردید تا به تاج و تخت مطلقهی پادشاه حرمت و مشروعیت ببخشد.
رضا شاه در طرح سازندگی و مدرنیزاسیون خاص خود که در چهارچوب قدرت مطلقهاش معنی و مفهوم پیدا میکرد، تبعیت محض را طلب میکرد و وحدت ملی و هویت ملی یکپارچهای را خواستار بود که به تعبیر وی کثرتگرایی قومی و فرهنگی و تعدد در گویشها، تهدیدی بر انسجام و وحدت کشور محسوب میشد. حال آنکه وی با نادیده گرفتن حقوق طبیعی خلقهای دیگر و تبعیضها و ستمهای قومی و همچنین با اتخاذ شووینیسم عظمتطلبانه و ملیگرایی افراطی، چنان ضربهای بر پیکرهی وحدت ملی وارد آورد که تأثیر آن پس از گذشت اندک زمانی در آذربایجان، نمایان گردید. در تقابل با اندیشههای تهاجمی ناسیونالیستی و شووینیستی حاکم بر ایران که در آن ترکزبانان با نابرابریها و ستمهای ملی مواجه بودند، ناسیونالیسم ترکی پدید آمد. این نوع ناسیونالیسم که در واقع نوعی بیداری ملی و دفاع از هویتهای ملی ترک زبانان بود، در ابتدا خود را به شکل فرهنگی و ادبی نمایان ساخت. سپس در ابعاد گستردهی سیاسی وارد عمل گردید که در این اثر بطور مفصل بدان پرداخته شده است.
نگرش تنگ نظرانه و آریا محورانه به تاریخ، تحریف و جعل رخدادهای تاریخی، تحقیر فرهنگ و پیشینهی سایر اقوام ایرانی، موجبات تحقیقات پردامنهای در ارتباط با پدیدهی ناسیونالیسم، پان ترکیسم، هویت واقعی ایرانیان، خاستگاه و جایگاه آنان و بالاخره ادبیات نژادپرستان و فرضیههای بیپایه و بیاساس نژادی را فراهم ساخت که در این مجموعه ارائه خواهد شد.
این مجموعه حاصل بیش از هشت سال پژوهش و مطالعات مستمر و بیوقفه صاحب این قلم است و قطعاً خالی از عیب و نقص نیست لیکن تلاش در این راه سخت اما مجذوب -کننده، به زندگیام معنا و زیبایی خاصی بخشید. امید است در پرتو پیشنهادات و انتقادات صاحبنظران، بتوانم بار دیگر تا جایی که در توان دارم آثار سودمندتری را ارائه دهم.