ویرگول
ورودثبت نام
هگل شناسان
هگل شناسان
خواندن ۱۲ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب دو جلدی تاریخ ترقی خواهی ایرانیان (چاپ دوم)

نویسنده و مورخ: ملیحه بصیر
نویسنده و مورخ: ملیحه بصیر


مقدمه کتاب:

هر فردی شایستگی آن را دارد که با وسعت بخشیدن به دامنه­ی دید و اندیشه­ی خود، همواره بیاموزد و دانش و تجربیات خود را در اختیار دیگران قرار دهد. من نیز با عشق بی­پایان به آموختن و یافتن پاسخ­های مستدل و معقول به پرسش­هایم، به خیل جریانی پیوستم که در روندی بی­پایان همواره ادامه دارد. به قول «ولتر»، متفکر بزرگ قرن هجدهم فرانسه: «ما که می­گوییم اندیشه جهان را دگرگون ساخته است، چرا نتوانیم با اندیشه­های بهتر، جهان بهتری خلق کنیم.»

آنچه مرا به تألیف و نگارش این مجموعه برانگیخت، تفحص و پژوهش در علل رشد و ظهور تمدن و مدرنیته در غرب و به موازات آن، عقب ماندگی در جهان شرق بخصوص در ایران بود. ایرانی که خود روزگاری مهد تمدن و فرهنگ محسوب می­شد و فاصله­ی آن با غرب چهار قرن پیش، چندان احساس نمی­شد. اما به تدریج فاصله و شکاف میانی ایران و غرب چندان عمیق شد که در قیاس نابرابر با غرب قرار گرفت و به تحقیر و تحسّر ایرانیانی منجر گردید که از قرن 19 در دوره­ی قاجار، به عناوین متفاوت مسافرت به اروپا را آغاز نمودند. آنان غرب را نیرومند، مدرن، مجهّز، قانونمند و به عبارت دیگر مظهر تمدن و پیشرفت یافتند و در مقایسه، ایران را با مجموعه­ای از ناتوانی­ها، ویرانی­ها و آشفتگی­ها مشاهده نمودند که مسیر اضمحلال و عقب­گرد را می­پیمود.

تعمق در تمدن معاصر غرب که دگرگونی­های بنیادی را در آن به­وجود آورده و موجب تحولات گسترده­ای نیز در اقصی نقاط جهان شده، مرا بر آن داشت تا در بررسی تاریخ تحول اندیشه در مغرب زمین و یافتن علل و ریشه­های آن تحولات، وارد عرصه­ی تاریخ­نگاری شوم. تلاش کردم با اتخاذ روش و رویکرد منصفانه و به دور از هرگونه قضاوت­های سطحی و شتابزده و با تأمل، دقت و پی­گیری­های مداوم به بررسی سیر اندیشه در خلال برخی رویدادهای مهم تاریخی بپردازم. هرچند از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی، بدیهی است هر پژوهشگری از منظر ذهنی و نگاه خاص خود به حوادث و صحنه­های تاریخی می­نگرد و متناسب با شرایط زیست محیطی، موقعیت­های اجتماعی و ساختار شخصیتی خود و همچنین برحسب مذاق، مشرب و علائق خاص خویش پدیده­ها را در می­یابد و مورد بررسی قرار می­دهد. چه بسا در گرایشات آشکار و پنهان عقیدتی، با قضاوت­های غیرمحققانه، مغرضانه و آمیخته به تجلیل و تحقیر مواجه گشته­ایم و مشاهده نموده­ایم که تحریف تاریخ، چه آسیب­ها و نتایج دردناکی را بر جامعه تحمیل نموده است.

با این آگاهی که تاریخ ذخیره­ای سرشار از تجارب گرانبها و آموختنی­های ارزنده، از گذشته برای آینده و آیندگان است، هر پژوهشگری می­بایست در ارائه تصویر وقایع گذشته، با بردباری، دقت و تعمّق، از هرگونه جزمیت و یکسونگری بپرهیزد و با افزایش وسعت دانش و گسترش دیدگاه خویش، خود را از مطلق­گرایی و افراط و تفریط برهاند.

در ارزیابی از مدنیت و تمدن معاصر غرب، در ابتدا به سیر علم و حکمت در اروپای عهد باستان پرداختم. علم و دانشی که در روند پیشرفت خود از مشرق زمین به یونان رسید و یونانیان به واسطه­ی داشتن ویژگی­های خاص جغرافیایی، اقتصادی و برخورداری از رشد فکری و فلسفی، از آن علوم بهره­ها برده و تا سده­ی چهارم و پنجم پیش از میلاد، آن را به منتهای رونق و تکامل رسانیدند. پس از آن بود که این سرزمین به مهد تمدن باستان تبدیل شد و در پرتو دانش و تمدن یونانیان، شالوده و خمیرمایه­ی تمدن معاصر غرب بنا نهاده شد.

تمدن یونانی که به فرهنگ و تمدن «ایونی» شهرت پیدا کرد، اختلاط و آمیزه­ای از فرهنگ­های مختلفی همچون سومری، مصری، بابلی­ و... بود و تا سده­ی ششم پس از میلاد در یونان و سایر کشورهای وابسته به رومیان رواج داشت. نقش مؤثر فلسفه و فلاسفه در موفقیّت و تحولات فکری یونانیان، ضرورت نگارش بیوگرافی و نظریه­های فیلسوفان باستانی و پیدایش مکتب­های متعدّد، را فراهم کرد. پس از آن با گذر از برچیده شدن بساط حوزه­ی علمیه و خاموشی علم و ادب در اروپای قرن نهم، دهم و یازدهم، به حکمت مدرسی (اسکولاستیک) می­رسیم. این حکمت در اواخر قرن یازدهم میلادی، با شروع مجدد تحقیقات علمی و فلسفی، پدید آمد و علم و دانش در حصار کلیساها و دیرها محبوس ماند. اما از اواخر قرن پانزدهم، نهضت علمی، پایه­های قرون وسطی را متزلزل ساخت و همزمان با تسلط ترکان عثمانی بر دولت یونان و مهاجرت فضلای یونانی به اروپا، علم و دانش از یونان به اروپا، بخصوص به ایتالیا انتقال یافت. بدین ترتیب اروپائیان به­طور مستقیم به منبع علم و فلسفه راه یافتند و دوران پر درخشش رنسانس یا دوره­ی تجدید دانش و فلسفه و هنر را آغاز نمودند.

رنسانس علاقه و دلبستگی به هنر و فرهنگ یونان و روم باستان را احیاء نمود و الهام­بخش آثار هنرمندان و ادب­دوستان گردید. ماحصل این دوره از تاریخ غرب، خلق شاهکارهای عظیم و حیرت­آوری بود که در دنیای هنر، ادبیات و صنعت پدید آمد. تأثیر نهضت روشنگری در زمینه­های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، موجب تحوّلات و پیشرفت­های بزرگی در غرب شد. از آنجایی که علم، ارتباط تنگاتنگی با توسعه و رشد اقتصادی دارد، اقتصاد و رفاه عمومی در اروپا، به شکوفایی علم یاری رسانید و آن را در مسیر رشد و بالندگی قرار داد و به همان میزان، رشد و توسعه­ی علوم نیز به رشد اقتصاد منجر گردید. رنسانس در مسیر حرکت و روند پرشتاب خود، متفکران و فلاسفه­ی بزرگی را به جهان عرضه نمود. به­طوری­که قرن هجدهم در تاریخ فرانسه، به قرن فیلسوفان یا عصر خرد و روشنگری شهرت پیدا کرد. فیلسوفان و حکمای این دوره، که هر یک شأن و رسالت والایی دارند، با تأکید بر عقل، منطق، عشق و دوستی، انسانها را به بهره­گیری از دانش و قوه­ی تعقل فراخواندند تا با چشم اندازی وسیع بتوانند ابهامات و مسائل زندگی را از دریچه­ی خرد بنگرند. فلاسفه، با قدرت اندیشه و بیان خود، اعجاز و شگفتی­ها آفریدند و در تحولات مهم و تاریخی قرن هیجده بخصوص در انقلاب سیاسی امریکا و انقلاب فرانسه نقش بسیار ثمربخشی را ایفا نمودند.

جوامع امروز بشری نیز احترام به قانون، برابری همه­ی افراد از هر دین، جنس و نژاد در برابر آن و آزادی را که جزء حقوق اولیّه هر انسانی محسوب می­شود و نیز استقرار نظام قانونی، محدودیت و مشروط شدن قدرت حاکمیت، دموکراسی خواهی و مردم­سالاری را مدیون طراحان نظریه­ی دموکراسی و حقوق بشر همچون جان لاک، مونتسکیو، روسو و... می­دانند. فیلسوفانی که هر یک به نوبه­ی خود در اندیشه­ی مردم روزگار ما نیز اثر نهاده­اند و با دید جهانی روشنگری، عقاید خود را در ورای دیدگاه­ها و اعتقادات اسلاف­شان مطرح نموده و استدلال کردند که می­توان حقوق طبیعی انسان­ها را در قانون اساسی تضمین نمود.

این کتاب دیدگاه­ها، آراء و افکار فلاسفه­ی تأثیرگذار را تا اواخر قرن 18 مورد بررسی قرار داده و به رخدادهای مهم تاریخی غرب در قرن هجده پرداخته است. سپس تلاش کرده راه را برای روشن شدن این مسئله هموار نماید که چگونه غرب به واسطه­ی انقلاب صنعتی، مناسبات جدید سرمایه­داری و رشد علوم، به تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دست پیدا کرد و در سایه­ی پیشرفت در علم و اقتصاد، به تکنولوژی برتر در جهان نایل آمده به­طوری که ملل دیگر را نیز تحت نفوذ و سیطره­ی خود قرار داده است. کنکاش در این وادی، دامنه­ی تحقیقات را به آغاز ارتباط ایران با غرب صنعتی، قدرتمند و مهاجم کشانید که قصد تصرف و استیلا بر سراسر جهان را در سر می­پرورانید.

در این ارتباط، تاریخچه­ی ارتباط ایران با جهان غرب، دوره­ی نفوذ اروپاییان در ایران، آغاز روابط دیپلماسی ایران و غرب، چگونگی تسلط غرب در ایران و در نهایت پدیده­ی استعمار، از جمله مباحث مهمی بود که مورد توجه و بررسی قرار گرفت. در برخورد با پدیده­ی استعمار که خود معلول فقر، جهالت و عقب­ماندگی جامعه­ی ایرانی محسوب می­شد، با ایران ورشکسته­ای روبرو می­شویم که به دلیل ضعف­ها و کاستی­های فراوانش، به سهولت راه را برای ورود غرب متجاوز و مهاجم به کشور فراهم نمود و خود را به زیر مهمیز آنان کشانید. عاقبت در زیر تازیانه­های استعمار چنان زخمی و فرسوده گردید که در آستانه­ی سقوط قرار گرفت و استعمار به یکی دیگر از علل عقب­افتادگی ایران افزوده شد.

در این دوران، تحولاتی در ایران به وقوع پیوست که می­توان به ایجاد شهرنشینی، توسعه سرمایه­داری تجارتی، افزایش حجم تجارت خارجی و گسترش ارتباطات اشاره نمود که در اثر این تغییرات، اقتصاد بسته­ی ایران اواخر دوره­ی قاجار در پیوند اجتناب­ناپذیر با اقتصاد جهانی قرار گرفت. سیر حوادث، ایرانِ غافل از تمدن را که فاقد هرگونه امنیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود، با مدرنیسم و تمدن معاصر غرب آشنا ساخت و نزدیکی با غرب، زمینه ساز اندیشه­ی تغییر و اصلاحات گردید.

در جستجوی عوامل مؤثر در بیداری افکار عمومی ایرانیان و سیر تحولات ذهنی و اندیشه­های ترقی­خواهانه در فضای تب­آلود و خفقان کشور، افکار و اندیشه­هایی که توسط روشنگران و رهروان نواندیش در جامعه­ی آن روز ایران مطرح شد و مردم خفته­ی ایران را با الفبای دموکراسی و ادبیات مشروطه آشنا ساخت شرح داده شده است.

اشاعه­ی مفاهیم و اصول قانونمند مشروطه که همراه با تغییرات اجتماعی و اقتصادی، در بطن جامعه پدید آمد، ساختار و بنیان­های کهن و سنتی جامعه­ی ایرانی و باورهای کهنه و فرسوده را متزلزل ساخت و اندیشه­های کهن و سنتی قادر به تشریح و تبیین پدیده­های اجتماعی و نیازمندی­های جامعه نگردیدند.

با فراهم آمدن زمینه­های عینی و ذهنی، پیدایش مشروطه در ایران قوّت گرفت. علل وقوع نهضت مشروطه، شکست و ناکامی آن و سرانجام دستاوردهای مشروطه از مباحث مهّم این مجموعه محسوب می­شود.

سازمان­ها، انجمن­های ملی و مترقی، ژورنالیزم آزاد و نوپای صدر مشروطه، که با اتکاء بر موج عظیم انقلاب مشروطه پدید آمدند ضربات کوبنده­ای بر پیکره­ی ارتجاع حکومتی و سانسور وارد آوردند؛ امّا از آنجایی که فرصت کافی برای رشد و بالندگی نداشتند و فاقد پایگاه اجتماعی و مردمی بودند و مهمتر از همه اینکه، عمر آزادی در ایران بسیار کوتاه بود و خفقان، هرگونه ابتکار و خلاقیّت را سلب می­نمود، آنها نتوانستند در تحولات اساسی مملکت نقش پیشگام و پیشرو را ایفا نمایند. در نتیجه به جای ارائه راهکارهای مناسب و سازنده، تنها مشکلات جامعه را مطرح کردند. چگونگی ایجاد تشکل­ها و سازمان­های مهم سیاسی، تشکیل شبکه­ی گسترده­ی فراماسونری، تأسیس حزب توده که به عمده­ترین نیروی سیاسی و قدرتمندترین حزب در ایران و خاورمیانه تبدیل شده بود، همچنین نگاهی به پیشه­وری، از رهبران حزب کمونیست ایران و تشکیل فرقه­ی دموکرات آذربایجان و علل شکست آن، از موضوعات و بحث­های خاصی می­باشد که بخش­هایی از این مجموعه به آنها تخصیص داده شده است.

علل وقوع جنگ­های خونبار جهانی اول و دوم، تشکیل جامعه­ی ملل و سازمان ملل متحد، همچنین ظهور فاشیسم در عرصه­ی جهانی که محصول بحران­های شدید اقتصادی و آشوب­های اجتماعی و سیاسی جهان سرمایه­داری بود، فصل­هایی از این کتاب را در برگرفته است. در این ارتباط به این مسئله مهم پرداخته شده است که چگونه رقابت­های حریصانه­ی قدرتمندان بین­المللی بر سر تقسیم مستعمرات در جهان و تفوق بر سرزمین­های تحت نفوذ، آنان را به مسابقه­ی تسلیحاتی و تولید ابزارهای مدرن جنگی کشانید و تشنّج و ترس از جنگ، تعادل قوای جهان را بر هم زد، به­طوری­که شعار جنگ برای پایان دادن به جنگ، تقدس خاصی به جنگ بخشید و آتش خشم و کینه و نفرت عمومی چنان فروزان گردید که عاقبت شعله­هایش سراسر جهان را فرا گرفت.

انعقاد قرارداد 1919 میان انگلیس و ایران و پیامدهای ناگوار آن که به سه قیام ملّی و مهم تاریخ معاصر ایران منجر شد، (قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان و کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان) و شکست آن قرارداد را سبب گردید، استراتژی انگلیس را در ایران تغییر داد. مقامات بریتانیایی با اتخاذ سیاست نوین خود که به نفوذ نامرئی در ایران معروف شد، دخالت مستقیم در ایران را کنار گذاشته و به استقرار یک نظام متمرکز و قدرتمند با رهبری مقتدر، توانمند و دست نشانده می­اندیشیدند. مظهر آن سیاست و مهره­ی اصلی گرداننده­ی آن، به افسر گمنام 42 ساله­ی ترک مازندرانی، رضا­خان، واگذار شد که توسط آیرونساید کشف گردید، تا در پشت سر سید ضیاءالدین طباطبایی، سیاستمدار و روزنامه­نگار انگلوفیل 32 ساله وارد صحنه­ی اصلی سیاست شود و در آینده­ای نزدیک، در نقش یک ابر مرد لایق و توانا و ناجی ایرانِ در حال سقوط نمایان گردد.

در آن شرایط نابسامان کشور که مشروطیت در هم شکسته و شورش­های متمرّدینِ وِ یاغیان، انسجام و وحدت کشور را به مخاطره انداخته بود، زمینه برای پدیدار گشتن یک ناجیٍٍٍ مقتدر و قهار فراهم آمد. اجرای بلا­مانع کودتای سوم اسفند 1299، انتصاب رضا­خان به عنوان وزیر جنگ توسط احمد شاه، بازنگری اوضاع قبل از کودتا و پس از آن، تلاش رضا خان برای کسب قدرت بلامنازع و انقراض سلسله­ی قاجاریه توسط او و همچنین استقرار سلسله­ی پهلوی و آغاز و پایان سلطنت رضا شاه از موضوعات ویژه و قابل توجه این کتاب شمرده می­شود.

سلطنت مطلقه­ی رضا­شاه که با رشد فاشیسم در آلمان همراه بود و آلمان، دیکتاتوری همچون هیتلر را در بطن جامعه­ی خویش پرورانده بود، رضا شاهِ درمانده از فرامین انگلیس را در رویای احیای مرزهای کوروش و داریوش و تصرف مناطق از دست رفته­ی قفقاز، به اتحاد و نزدیکی با آلمان هیتلری سوق داد. برای نیل بدین منظور، تبلیغ از فرضیه­ی غیر­علمی و پوچ برتری نژاد آریایی و اثبات خالص بودن نژاد آریایی ایرانیان، چنان قوت گرفت که سازمان­هایی با نام­های «حزب کبود» و «باشگاه ایران باستان تحت عنوان «خدا- شاه - میهن» دایر گردید. در رواج فرهنگ ستایش از زور، قدرت و اطاعت بی­چون و چرا از شاه، پارسی­گرایی، تکیه بر فرهنگ و گذشته­ی پر عظمت ایران باستان و یادآوری هیبت و جلال شاهنشاهان بزرگ ساسانی و هخامنشی مطرح گردید تا به تاج و تخت مطلقه­ی پادشاه حرمت و مشروعیت ببخشد.

رضا شاه در طرح سازندگی و مدرنیزاسیون خاص خود که در چهارچوب قدرت مطلقه­اش معنی و مفهوم پیدا می­کرد، تبعیت محض را طلب می­کرد و وحدت ملی و هویت ملی یکپارچه­ای را خواستار بود که به تعبیر وی کثرت­گرایی قومی و فرهنگی و تعدد در گویش­ها، تهدیدی بر انسجام و وحدت کشور محسوب می­شد. حال آنکه وی با نادیده گرفتن حقوق طبیعی خلق­های دیگر و تبعیض­ها و ستم­های قومی و همچنین با اتخاذ شووینیسم عظمت­طلبانه و ملی­گرایی افراطی، چنان ضربه­ای بر پیکره­ی وحدت ملی وارد آورد که تأثیر آن پس از گذشت اندک زمانی در آذربایجان، نمایان گردید. در تقابل با اندیشه­های تهاجمی ناسیونالیستی و شووینیستی حاکم بر ایران که در آن ترک­زبانان با نابرابری­ها و ستم­های ملی مواجه بودند، ناسیونالیسم ترکی پدید آمد. این نوع ناسیونالیسم که در واقع نوعی بیداری ملی و دفاع از هویت­های ملی ترک زبانان بود، در ابتدا خود را به شکل فرهنگی و ادبی نمایان ساخت. سپس در ابعاد گسترده­ی سیاسی وارد عمل گردید که در این اثر بطور مفصل بدان پرداخته شده است.

نگرش تنگ نظرانه و آریا محورانه به تاریخ، تحریف و جعل رخدادهای تاریخی، تحقیر فرهنگ و پیشینه­ی سایر اقوام ایرانی، موجبات تحقیقات پردامنه­ای در ارتباط با پدیده­ی ناسیونالیسم، پان ترکیسم، هویت واقعی ایرانیان، خاستگاه و جایگاه آنان و بالاخره ادبیات نژادپرستان و فرضیه­های بی­پایه و بی­اساس نژادی را فراهم ساخت که در این مجموعه ارائه خواهد شد.

این مجموعه حاصل بیش از هشت سال پژوهش و مطالعات مستمر و بی­وقفه صاحب این قلم است و قطعاً خالی از عیب و نقص نیست لیکن تلاش در این راه سخت اما مجذوب­­ -کننده، به زندگی­ام معنا و زیبایی خاصی بخشید. امید است در پرتو پیشنهادات و انتقادات صاحب­نظران، بتوانم بار دیگر تا جایی که در توان دارم آثار سودمندتری را ارائه دهم.

سیاسی اجتماعیملیحه بصیرفلسفهتاریخجهان شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید